گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - در موعظه

 

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بد بیند جزا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ما سعی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱ - صاحب ناصرالدین را مدح گوید

 

ای سرافرازی که از یک سعی تو

پای محکم کرد ملک و سر فراخت

جز تو از ارکان دولت فتح را

تا بدین غایت کسی آلت نساخت

حق سلطان این چنین باید گزارد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مدح موئتمن سرخسی

 

رتبت و تمیکن صدر موئتمن

همچو قدر و همتش بی‌منتهاست

آفتابش در سخاوت مقتدیست

واسمان را در کفایت مقتداست

طبع شد بیگانه با آز و نیاز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - در هجا گوید

 

رای مجدالملک در ترتیب ملک

ژاژ چون تذکیر قاضی ناصحست

یارب اندر ناکسی چون کیست او

باش دانستم چو تاج صالحست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

با خرد گفتم که دستور جهان

دست می‌زد گفت چه دستور و دست

دست نتوان خواندن او را زینهار

پنج کان بر پنج دریا می‌زدست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۲ - در مطایبه

 

در جهان چندان که گویی بی‌شمار

نیستی و محنت و ادبیر هست

وز فلک چندان که خواهی بی‌قیاس

نفرت آهو و خشم شیر هست

گر ز بالای سپهر آگه نه‌ای

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

نیست یک تن در همه روی زمین

کو به نوعی از جهان فرسوده نیست

نیست بی‌غصه به گیتی هیچ کار

در زمانه هیچ شخص آسوده نیست

رنده می‌باید چنانک آید ز پیش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - در طلب شراب

 

ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر

گام حکم الا به کامت برنداشت

از کفایت آنچه دارد طبع تو

خاطر لقمان و اسکندر نداشت

دوستی دارم که در روی زمین

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - فی‌الحکمة والنصیحة

 

در حدود ری یکی دیوانه بود

سال و مه کردی به سوی دشت گشت

در تموز و دی به سالی یک دو بار

آمدی در قلب شهر از طرف دشت

گفتی ای آنان کتان آماده بود

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح قاضی حمیدالدین

 

ای به تو مخصوص اعجاز سخن

چون به وترای وتر در معنی قنوت

سمت درگاهت سعود چرخ را

گشته در دوران کل خیرالسموت

روزگاری در کمال ناقصان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۵ - در هجا

 

آن خداوندی که سال و ماه را

تکیه بر اجزای روز و شب نهاد

مر موالید جهان را سیزده

اصل و فرع و منشاء و مطلب نهاد

چار سفلی را از آن ام نام کرد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۵ - در هجو

 

قلتبانی هم به خواهر هم بزن

نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد

چند گویی خواهر من پارساست

گپ مزن گرد حدیث او مگرد

پارسا در خانهٔ تو نان تست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۵ - در مطایبه

 

تا نشست خواجه در گلشن بود

شاید ار ایمن نباشد از اجل

او جعل را ماند از صورت مدام

وانگهی حال جعل بین در مثل

کز نسیم گل بمیرد در زمان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۹ - ستایش ملک‌الشعرا ارشدالدین

 

هیچ دانی ارشدالدین کز کف و طبع تو دوش

من چه شربتهای آب زندگانی خورده‌ام

آن ندانم تا تو چون پرورده‌ای آن قطعه را

این همی دانم که من زان قطعه جان پرورده‌ام

گرچه ایمانم بدان خاطر قوی بوده است و هست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۰ - در مطایبه

 

عقل صد مسهل به طبعم بیش دارد

تا چنین در نظم و نثرش کرد نرم

چون بدانستم که بی اسهال او

مجلس سردان نخواهد گشت گرم

کافرم گر قطره‌ای زین پس ریم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۲ - التماس کفش کند

 

فخر دین یک التماسست از توام

روزها شد تا همی پنهان کنم

خرده اکنون در میان خواهم نهاد

بر تو و بر خویشتن آسان کنم

کبشکی داری اگر بخشی به من

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۴

 

روی بخت خواجه خرم همچو گل

باد تا هر سال گل آرد جهان

بسته دولت عهد با دورانش باد

تا بود پیوسته با دوران زمان

باد حاجت خرمی را با دلش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۷ - سلطان سنجر را گوید

 

ای جهان را عدل تو آراسته

باغ ملک از خنجرت پیراسته

حلقهٔ شب رنگ زلف پرچمت

روزها رخسار فتح آراسته

در دو دم بنشانده از باران تیر

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode