گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

چون تو اینجاآمدی دستی تهی

میروی با این همه گنج آنگهی

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هشتم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

گر جهان عقل را بر هم نهی

ذرهٔ‌عشقش کند دستی تهی

عطار
 

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۰ - ندامت گل از استعفاء خود و بخشیدن بزاری بلبل

 

این مصالح آن چنان بیند رهی

خوب باشد که مر او را دل دهی

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۲۰ - در بیان علامتهای ابلهی

 

چارچیز آمد نشان ابلهی

با تو گویم تا بیابی آگهی

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۷۷ - در بیان فقر و صحبت درویشان

 

چون دل پر دارد و دست تهی

می‌نماید در ترازو فربهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام

 

نه قلم دارد ازین سر آگهی

لوح خود را شسته، بر دست تهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

از کمال سرّجانان آگهی

من یقین دانم که تو روح اللّهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

گر جواب ما بگوئی آگهی

آن زمان تو عیسی روح اللّهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۸ - حكایت

 

هم نشان در مرا دیگر دهی

تا شود پیدا مرا از وی بهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

نیست کس را سوی این جوهر رهی

تا بیابد کل جوهر ناگهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

شاه پیش او ستاده آنگهی

گفت ای جان و جهانم تو شهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

همچو ما گر تو چنین جان میدهی

جان خود در راه تاوان مینهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

نیست کس را از حقیقت آگهی

جمله میمیرند با دست تهی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

بشنو این اسرار جان گر آگهی

بشنوی از جان گر مرد رهی

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۵

 

خوش بود گر کاهلی یک سو نهی

وز همه یاران تو زوتر برجهی

هست سرتیزی شعار شیر نر

هست دم داری در این ره روبهی

برفروز آتش زنه در دست توست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت

 

آن خلایق بر سر گورش مهی

کرده خون را از دو چشم خود رهی

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل

 

چون اشارت‌هاش را بر جان نهی

در وفا‌ی آن اشارت جان دهی

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش

 

عذرت ای خرگوش از دانش تهی

من نه خرگوشم که در گوشم نهی

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰
sunny dark_mode