گنجور

 
عطار

چارچیز آمد نشان ابلهی

با تو گویم تا بیابی آگهی

عیب خود ابله نبیند در جهان

باشد اندر جستن عیب کسان

تخم بخل اندر دل خود کاشتن

وانگه امید سخاوت داشتن

هرکه خلق از خُلق او خشنود نیست

هیچ قدرش بر در معبود نیست

هرکه او را پیشه بدخویی بوَد

کار او پیوسته بدرویی بوَد

خوی بد بر تن، بلای جان بود

مردم بدخو نه از انسان بود

بخل شاخی از درخت دوزخ است

وان بخیلک از سگان مسلخ است

روی جنّت را کجا بیند بخیل

پشه افتاده اندر پای پیل

باش از بخل بخیلان برکران

تا نباشی از شمار ابلهان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode