گنجور

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

چون طفیل نور او آمد امم

سوی کل مبعوث از آن شد لاجرم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

داعی بتهای عالم بود هم

سرنگون گشتند پیشش لاجرم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن

 

من همی ننهادمی بی او به هم

پیش حق در جنت المأوی قدم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

سر بزن نمرود را همچون قلم

چون خلیل اله در آتش نه قدم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

چون من آزادم ز خلقان، لاجرم

خلق آزادند از من نیز هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای

 

نفس سگ را خوار دارم لاجرم

عزت از من یافت افریدون و جم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » جواب هدهد

 

هرکه را در عشق محکم شد قدم

در گذشت از کفر و از اسلام هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

خلق را فی الجمله در شادی و غم

مقتدایی بود در عالم علم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

ذره‌ای عقلش نماند و هوش هم

درکشید آن جایگه خاموش دم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

تا چو سالی بگذرد، هر دو به هم

عمر بگذاریم در شادی و غم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

عزم آن کردیم تا با او به هم

هم نفس باشیم در شادی و غم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

شاه گفتا خواهی ای طفل دژم

تا کنم همبازیی با تو به هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی

 

چون در آن ویرانه شد خوار و دژم

دید با جاروب خود غربال هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

چون درآید گرد تو شاه و حشم

تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

هرک رابگسست در لاشیء دم

او بود صد باره از لاشی کم

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند

 

تو نمی دانی که عمرت بیش و کم

هست باقی از دو دم تا کی دژم

عطار
 
 
۱
۲
۳
۹
sunny dark_mode