×
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
کو نماید عالم و یک ذره هم
کم شود دو کوپله زین بحر کم
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
من همی ننهادمی بی او به هم
پیش حق در جنت المأوی قدم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
خلق را فی الجمله در شادی و غم
مقتدایی بود در عالم علم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
تا چو سالی بگذرد، هر دو به هم
عمر بگذاریم در شادی و غم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
عزم آن کردیم تا با او به هم
هم نفس باشیم در شادی و غم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
شاه گفتا خواهی ای طفل دژم
تا کنم همبازیی با تو به هم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
چون در آن ویرانه شد خوار و دژم
دید با جاروب خود غربال هم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه
چون درآید گرد تو شاه و حشم
تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار
هرک رابگسست در لاشیء دم
او بود صد باره از لاشی کم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » عابدی که پس از سالها عبادت به نوای مرغی دل خوش کرده بود
هیچ عاقل رفت از باغ ارم
تا که بیند در سفر داغ و الم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
تو نمی دانی که عمرت بیش و کم
هست باقی از دو دم تا کی دژم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عاشقی که عیب چشم یار را پس از نقصان عشق دید
گفت آن ساعت که شد عشق تو کم
چشم من عیب آن زمان آورد هم