مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۴ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
کز چنان رویی چنین قهر ای عجب
هر کسی مشغول گشته در سبب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۶ - فوت شدن دزد به آواز دادن آن شخص صاحبخانه را که نزدیک آمده بود که دزد را دریابد و بگیرد
مر وزیری را کند شه محتسب
شه عدو او بود نبود محب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود میجست و میپرسید
میدوی این سو و آن سو خشکلب
کاروان شد دور و نزدیکست شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۲ - قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
گفت والله نیست یا وجه العرب
در همه ملکم وجوه قوت شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۳ - کرامات ابراهیم ادهم قدس الله سره بر لب دریا
پیش بینایان کنی ترک ادب
نار شهوت را از آن گشتی حطب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۸ - بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ
بنگر آن سالوس روز و فسق شب
روز همچون مصطفی شب بولهب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۱ - کرامات آن درویش کی در کشتی متهمش کردند
ور حقیقت بود آن دید عجب
چون مقیم چشم نامد روز و شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۸ - سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن
گفت نحوی زید عمروا قد ضرب
گفت چونش کرد بی جرمی ادب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۰ - جستن آن درخت کی هر که میوهٔ آن درخت خورد نمیرد
قاصدی دانا ز دیوان ادب
سوی هندوستان روان کرد از طلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۰ - جستن آن درخت کی هر که میوهٔ آن درخت خورد نمیرد
چون بسی دید اندر آن غربت تعب
عاجز آمد آخر الامر از طلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
از نزاع ترک و رومی و عرب
حل نشد اشکال انگور و عنب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
ور سگی آید غریبی روز و شب
آن سگانش میکنند آن دم ادب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲ - بقیهٔ داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده
همچو یوسف کش ز تقدیر عجب
نرتع و نلعب ببرد از ظل اَب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را
این چنین دندانکنان تا نیمشب
جانشان از ناف میآمد به لب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را
که بنشناسم عمر از بولهب
باد کرهٔ خود شناسم نیمشب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد
لَنگ و لوک و خفتهشکل و بیادب
سوی او میغیژ و او را میطلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
او همیشد و اژدها اندر عقب
چون سگ صیاد دانا و محب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
تکیه بر وی کرد و میگفت ای عجب
پیش ما خورشید و پیش خصم شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
جنبش کفها ز دریا روز و شب
کف همیبینی و دریا نه عجب