گنجور

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » خطاب خالق با داود

 

خالق آفاق من فوق الحجاب

کرد با داود پیغامبر خطاب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » بیان وادی معرفت

 

صد هزار اسرار از زیر نقاب

روز می‌بنمایدت چون آفتاب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمی‌خفت

 

دوستی گفتش که‌ای در تب و تاب

جملهٔ شب نیستت یک لحظه خواب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » بیان وادی استغنا

 

گر فرو شد صد هزاران سر بخواب

ذره‌ای با سایه‌ای شد ز آفتاب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد

 

عاقبت روزی بود کان آفتاب

با خودش گیرد، براندازد نقاب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت عاشقی که در پی معشوق خود را در آب افکند

 

از قضا افتاد معشوقی در آب

عاشقش خود را درافکند از شتاب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه

 

چون ایاز القصه بشنود این خطاب

گفت هست این را موافق دو جواب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه

 

سایه‌ای کو گم شود در آفتاب

زو کی آید خدمتی در هیچ باب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی حیرت » نومریدی که پیر خود را به خواب دید

 

نو مریدی بود دل چون آفتاب

دید پیر خویش را یک شب به خواب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ

 

باز بعضی را ز تف آفتاب

گشت پرها سوخته، دلها کباب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ

 

جمله گفتند ای عجب چون آفتاب

ذرهٔ محوست پیش این حساب

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۵۷
sunny dark_mode