گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعة‌و العشرون

 

سالک دلدادهٔ بیدل دلیر

پیش جن آمد ز جان خویش سیر

گفت ای پوشیده از غیرت جمال

خیمهٔ خاص تو از خدر خیال

تو چو جان از انس پنهان آمدی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گفت با مجنون شبی لیلی براز

کای بعشق من ز عقل افتاده باز

تا توانی با خرد بیگانه باش

عقل را غارت کن و دیوانه باش

زآنک اگر تو عاقل آئی سوی من

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

بود مجنونی عجب نه سر نه بن

کز جنون گستاخ میگفتی سخن

زاهدی گفتش که ای گستاخ مرد

این مگوی و گرد گستاخی مگرد

بس خطاست این ره که میجوئی مجوی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

گفت آن دیوانه با عیشی چو زهر

روز عیدی بود بیرون شد ز شهر

دید خلقی بی عدد آراسته

هر یک از دستی دگر برخاسته

او میان جمله میشد بی خبر

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۵ - فی التمثیل

 

موسی عاشق امام غرب و شرق

چون همه تن بودش اندر عشق غرق

بر زمین زد لوح توریت و شکست

کرد محکم ریش هارون را بدست

چون زعشق افتاد آمد راستش

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

بیدلی بودست جانی بیقرار

سربرآوردی و گفتی زار زار

کای خدا گر مینداند هیچکس

آنچه با من کردهٔ در هر نفس

باری این دانم که تو دانی همه

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانه سرافراشته

سر بسوی آسمان برداشته

خوش زفان بگشاد و گفت ای کردگار

گر ترا نگرفت دل زین کار و بار

دل مرا بگرفت تا چندت ازین

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانه در برفی نشست

همچو آتش برف میخورد از دو دست

آن یکی گفتش چرا این میخوری

چیزی الحق چرب و شیرین میخوری

گفت چکنم گرسنه دارم شکم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانهٔ یک گرده خواست

گفت من بی برگم این کار خداست

مرد مجنون گفتش ای شوریده حال

من خدا را آزمودم قحط سال

بود وقت غز ز هر سو مردهٔ

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانهٔ پرسید راز

کای فلان حق را شناسی بی مجاز

گفت چون نشناسمش صد باره من

زانک ازو گشتم چنین آواره من

هم ز شهر و هم زخویشان دور کرد

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل

 

بود ازان اعرابی شوریده رنگ

کرد روزی حلقهٔ کعبه بچنگ

گفت یارب بندهٔ تو برهنه ست

وی عجب برهنگیم نه یک تنه ست

کودکانم نیز عریان آمدند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل

 

بود مجنونی نکردی یک نماز

کرد یک روزی نماز آغاز باز

سایلی گفتش که ای شوریده رای

گوئیا خشنودی امروز از خدای

کاین چنین گرمی بطاعت کردنش

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل

 

چون تجلی بر رخ موسی فتاد

شور ازو در جملهٔ دنیا فتاد

هرکه را بر رویش افتادی نظر

پیش او در باختی حالی بصر

چون تجلی از رخش پیدا شدی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۴ - الحكایة و التمثیل

 

گفت آن دیوانه بس بی برگ بود

زیستن بر وی بتر از مرگ بود

در شکم نان برجگر آبی نداشت

در همه عالم خور و خوابی نداشت

از قضا یک روز بس خوار و خجل

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۵ - الحكایة و التمثیل

 

بیدلی از خویش دست افشانده بود

تنگدل از دست تنگی مانده بود

چون برو شد دور بی برگی دراز

رفت سوی مسجدی دل پر نیاز

روی را در خاک میمالید زار

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۶ - الحكایة و التمثیل

 

گاو ریشی بود در برزیگری

داشت جفتی گاو و او طاق از خری

از قضا در ده وبای گاو خاست

از اجل آن روستائی داو خواست

گاو را بفروخت حالی خر خرید

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode