گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

یاد باد آنشب که در مجلس خروش چنگ بود

مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود

شاهدان در رقص بودند و حریفان در سماع

وانک او بر خفتگان گلبانک می زد چنگ بود

دستگیر خستگان جام می گلرنگ شد

[...]

خواجوی کرمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

بی تو بر بال و پر مرغان گلستان تنگ بود

صوت بلبل در حریم باغ بی آهنگ بود

حال آن گلگشت صحرایی که من کردم مپرس

لاله ها را در بن هر سنگ خونین چنگ بود

بی تو بر چشمم نمک می بیخت باد صبحدم

[...]

نظیری نیشابوری
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

شب همه شب با صبوری ناله‌ام در جنگ بود

هر نگه را دامن لخت دلی در چنگ بود

برگ برگ گلشنم در خون حسرت می‌طپید

بانگ بلبل با نوای گل به یک آهنگ بود

گلشن از ظلم صبا بشکفت ای بلبل بنال

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۴

 

شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود

دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود

در گلستانی که شبنم قفل بیرون درست

بلبل گستاخ ما پهلونشین رنگ بود

عالمی را دشمن جان کرد با من نامه اش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۵

 

تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود

تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود

عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند

بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود

سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

بی تو امشب ساغر و پیمانه ام در جنگ بود

می به کام شیشه ام چون در فلاخن سنگ بود

بر چراغ خانه ام هر دم نفس می شد گره

وقت همچون غنچه گل بر چراغم تنگ بود

ساغر عیشم به آب کهربا می شست روی

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

شب که از بیداد او دل بیخودی آهنگ بود

بادهٔ لعلی به جامم از شکست رنگ بود

بود خون آلوده دل در بیضه همچون غنچه ام

شیشه ام گرم شکستن در نهاد سنگ بود

موج می بی او نمود چنگل شهباز داشت

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۵

 

شب‌ که از جوش خیالت بزم‌ گلشن تنگ بود

برهوا چون نکهت‌گل آشیان رنگ بود

بعد ازبن از سایه باید دید عرض آفتاب

تا تغافل داشت حسن آیینهٔ ما زنگ بود

کس نمی‌گردد حریف منع از خود رفتگان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۶

 

شب‌که از شوق توپروازم بهار آهنگ بود

استخوان هم در تنم چون‌شمع‌ مغز رنگ بود

خواب راحت باخت دل آخر به افسون صفا

داشت مژگانی بهم آیینه تا در زنگ بود

در جهان بی‌تمیزی صلح هم موجود نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود

گر مرا چنگی به دل می‌زد نوای چنگ بود

نیست تنها غنچه در گلزار گیتی تنگدل

هر که را در این چمن دیدم چو من دلتنگ بود

گر ز آزادی بود آبادی روی زمین

[...]

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode