سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح یوسفبن حدادی
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
تا بوی در زیر بار حلق و خلق و جلق و دلق
پردهداران کی دهندت بار بر درگاه یار
تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد
کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار
فخر آل گنبدی را بیجمال عمر خوار
خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری
سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار
آن ز بیم مرگ بوده سالها در عین مرگ
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب
زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یار
زان که هر تاری ز زلفش نافه دارد صد هزار
صد جگر بریان کند روزی ز حسنش ای شگفت
هر که چندان مشک دارد با جگر او را چکار
مایهٔ عنبر فروشان بوی گرد زلف اوست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱
ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار
پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
تخت و تاج و ملک و هستی جمله را در هم شکن
نقش و مهر نیستی و مفلسی بر جان نگار
پای بر دنیا نه و بردوز چشم از نام و ننگ
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲
زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار
گر نفاق اندرونی پاک آید در عیار
در سرای شرع سازد علم دارالضرب درد
در پناه شاه دارد مرد بیت المال کار
گلبنی باید که تا بلبل برو دستان زند
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۰
مردمان یک چند از تقوا و دین راندند کار
زین پس اندر عهد ما نه پود ماندست و نه تار
این دو چون بگذشت باز آزرم و دین آمد شعار
گر منازع خواهی ای مهدی فرود آی از حصار
باز یک چندی به رغبت بود و رهبت بود کار
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱
زن مخواه و ترک زن کن کاندرین ایام بار
زن نخواهد هیچ مردی تا بمیرد هوشیار
گر امیر شهوتی باری کنیزک خر به زر
سرو قد و ماهروی و سیم ساق و گلعذار
تا مراد تو بود با او بزن بر سنگ سیم
[...]
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹ - آرزوی یار
عشق و بدنامی و درد و غم به ما شد یار غار
تا محمّد وار باشد عاشقان را چار یار
آرزوی یار داری یار میگوید بیا
تا کند دلداری تو در دل شبهای تار
گرمتر یک نیمهشب گو ای خدا در من نگر
[...]
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - تجلّی جمال
گر نخواهد بود اندر صدر جنّت وصل یار
قعر دوزخ عاشقان خواهند کردن اختیار
حور عین هر چند میدارد جمال با کمال
تو برابر با تجلّی جمال حق مدار
عابدان نظّاره نتوان کرد یک حور بهشت
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - هم در مدح اتسز و تهنیت ورود او به سرای کمال الدین گوید
ای زتیغ بی قرار تو ممالک را قرار
صفحهٔ دولت ز آثار حمیدت پر نگار
اختران کی بود جز بر هوای تو مسیر؟
و آسمان را کی بود جز بر مراد تو مدار؟
نه در ایوان سخاوت مثل تو بوده جواد
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - هم در ستایش اتسز
ای زمان را پادشاه و ای زمین را شهریار
پادشاه نامداری ، شهریار کامگار
ملک و ملت را ز رأی و رایت تو انتظام
دین و دولت را ز نام و نامهٔ تو افتخار
مثل و شبه تو نبوده روز بزم و روز رزم
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح فخر الدین احمد
ای بت گلرنگ روی آن باده گلگون بیار
کز فروغ او شود گلرنگ روی باده خوار
باده ای کز وی خورد بیمار گردد تندرست
باده ای کز وی خورد بیکار بازآید بکار
باده ای کز وی جدا گردد بخیل از رادمرد
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در سپاس از ایزد و مدح سنجر
هست بر پرورده شکر نعمت پروردگار
واجب از روی دیانت هم نهان هم آشکار
هستم آن پرورده نعمت که اندر عمر خویش
داد نتوانم شمردن نعمت پروردگار
چون شمار نعمت حق را ندانم بر شمرد
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح سعدالملک
ای ز سعدالملک فخر دین جهانرا یادگار
بر جهانداری مهیا باش سعدالملک وار
بخت مسعود قلج تمغاج خان مسعود کرد
نام مسعود ترا القاب سعدالملک یار
تا بنام خسرو سعد اختر مسعود بخت
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷ - خاک زمستان
زنده شد خاک زمستان کشته از باد بهار
ساقیا زان آب همچون نار افروزان بیار
خاک بستانرا بده زان آب آتشگون نصیب
تا کند هر شاخساری را چو مستی بادسار
ز آبگون بخت روان کیخسرو آتش حشم
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح افتخار دین علی
آب روشن تیره گشت از ژاله ابر بهار
خاک تیره گشت روشن از فروغ لاله زار
ابر نیسانرا ببار آورد در شاهوار
غنچه از شوخی ببر بگرفت آن در را ببار
لاله سیراب در این سانِ پر از رنگ و نگار
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۸ - در موعظت و نصیحت و ترغیب به اختیار آخرت بردنیا گوید
عمرها کوتاه گشتست ای عزیزان زینهار
حسبة لله که پیش از مرگ دریابید کار
روزگار از دست ضایع گشت بردارید پای
کاروان شهر بیرون رفت بربندید بار
تاکی از غفلت به دست قهر ذوالقرنین دهر
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در مدح صدرالزمان علاء الدین محمود خراسانی
باد شبگیری نسیم آورد باز از جویبار
ابر آذاری علم افراشت باز از کوهسار
این چو پیکان بشارتبر، شتابان در هوا
وان چو پیلان جواهرکش خرامان در قطار
گه معطر خاک دشت از باد کافوری نسیم
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اعظم سنجر
آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران یار
هست باد سرد من بر خاک از آن کافور بار
آب و آتش دارم از هجران او در چشم و دل
از دل چون بادم از دوران گردون خاکسار
آب چشمم ز آتش دل نزهت جان میبرد
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۲
ای برادر پند من بشنو اگر خواهی صلاح
در معاش خویش بر قانون من کن یک مدار
ور قرارت نیست بر گفتم یقین دان کز اسف
بر فوات آن نگردی ناصبور و بی قرار
مرد باش و ترک زن کن کاندرین ایام ما
[...]