گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - خدایا مرا دریاب

 

ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا

بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا

چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق

برمگردان از طریق خوب کرداری مرا

چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام

[...]

سوزنی سمرقندی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا

کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا

سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی

چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا

ساقی عشق بتم در جام امید وصال

[...]

انوری
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا

کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا

من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان

تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا

ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

ای فکنده عزت حسنت به صد خواری مرا

از تو خشنودم به هر خواری که می داری مرا

چیست جرم من که هر گه بار بندی زین دیار

دیگران را همسفر سازی و بگذاری مرا

دیدمت در خواب هم آغوش خویش ای کاشکی

[...]

جامی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا

می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا

می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن

گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا

زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد

[...]

فضولی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱

 

باعثِ آزار شد ترکِ دل‌آزاری مرا

تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا

روزِ روشن می‌کند کارِ نمک در دیده‌ام

شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا

گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

جلوهٔ برقی است در میخانه هشیاری مرا

از پی تغییرِ بالین است بیداری مرا

چون فَلاخَن کز وصالِ سنگ دست‌افشان شود

می‌دهد رطلِ گران از غم سبکباری مرا

تا نیابم در سخن میدان، نمی‌آیم به حرف

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

چشم یارم خواب و سنگین است بیداری مرا

می کشم داروی بیهوشی است هشیاری مرا

بوی پیراهن به کنعان رفت پیش از کاروان

جا دهد در دیده منزل سبکباری مرا

از ندامت پشت دستم گرچه روی دست شد

[...]

سیدای نسفی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

راضیم هر چه می داری به این خواری مرا

دیگران را گر چنین داری که می داری مرا

با جفایت هم خوشم ترک جفاکاری مکن

کز تو نبود بیش از این چشم وفاداری مرا

نیست با صیاد الفت بهر آب و دانه ام

[...]

رفیق اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ناصح از بیماری عشق از چه بیم آری مرا

خوشتر از صحت بود این گونه بیماری مرا

تا در این بیماریم از بی پرستاری چه باک

میکند بیماری از شفقت پرستاری مرا

تا گرفتارم بعشق آزادم از کون و مکان

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode