قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح سلطان العادل محمد شاه غازی رحمهالله علیه
عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
پشتپا زن دور چرخ وگردش ایام را
سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
خلق را بر لب حدیث جامة نو هست و من
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح خاتم انبیا صلیالله علیه و آله
از سروش وحدتم بر گوش هوش آمد خطاب
یافتی لا تبطل الاوقات فی عهدالشباب
بعد ازین در کنج عزلت پای در دامن کشم
من کجا و مستی و میخانه و جام شراب
تا توانم نغمهای نای وحدت را شنید
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در تهنیت عید مولود امیرالمؤمنین علیهلسلام و مدح پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه
خیمهٔ زربفت زد بر چرخ نیلی آفتاب
از پرند نیلگون آویخت بس زرین طناب
بال بگشود از پس شام سیه صبح سفید
همچو سیمین شاهبازی از پی مشکین غراب
عنبرینموی شبارکافورگون شدعیب نیست
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - هنگام نهضت عباسشاه غازی طابثراه از خراسان و ماندن محمدشاه غازی نورالله مرقده فرماید
آنچه من بینم به بیداری نبیندکس به خواب
زانکه در یکحال هم در راحتم هم در عذاب
گاهگریم چون صراحیگاه خندم چون قدح
گاه بالم چون صنوبرگاه نالمچون رباب
بر به حال من یکی بنگر به چشم اعتبار
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در مدح حسینخان نظامالدوله فرماید
ای ترا در چهره آب و وی ترا در طره تاب
در دلمزان آب تاب و بر رخم زین تاب آب
هستدر چشمم عیانو هستدر جسمم نهان
هرچهدر رویتو آب و هرچه در موی تو تاب
آب و تاب روی و مویت برده آب و تاب من
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت نظامالدوله هنگام آوردن خلعت شاهنشاه غازی در هنگام ولیعهدی
صبحدم کز جانب مشرق برآمد آفتاب
همچو بخت پادشه بیدار شد چشمم ز خواب
روی ناشسته ز دم جامی مئی کز بوی او
تا لب گور آید از لبهای من بوی شراب
زان مئی کز جام کیخسرو جهانبینتر شود
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - مطلع ثانی
در همایون ساعتی فرخنده چون عهد شباب
در بهین روزی چو روز وصل خوبان دیریاب
در مبارکتر دمیکز اتصالات سعود
تا ابد در عرصهٔ گیتی نبینی انقلاب
خلعتی آمدکهگوییکرده نساج ازل
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در شکرانه سلامتی ذات اقدس شهریاری دام ملکه در فتنهٔ باب علیهاللعنه و العذاب
ساقی امشب می پیاپی ده که من بر جای آب
نذر کردستم کزین پس می ننوشم جز شراب
منت ایزد را که شه رست از قضای آسمان
ور نه در معمورهٔ هستی فتادی انقلاب
چشم بخت عالمی از خواب غم بیدار شد
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - و له ایضاً فی مدحه
عاشق بی کفر در شرع طریقتکافرست
کافری بگزین گرتشور طریقتدر سرست
کفر دانی چیست آزادی ز قید کفر و دین
آوخا زین قید آزادیکه قید دیگرست
نور ایمان مضمرست ای خواجه در ظلمات کفر
[...]
قاآنی » قصاید » بخش ۴۷ - در فتح شهر یزد به اهتمام امیرزادهٔ آزاده هلاکوخان بن شجاعالسلطنه و تفنن به مدح حسینعلی میرزا ملقب به فرمانفرما و شجاعالسلطنه رحمهلله علیهما
تا سلیمان زمان زندان اسکندر گرفت
کار عالم خاصه ایران رونقی دیگر گرفت
خسرو غازی هلاکوخان که از هر حملهای
پشت صد لشکر شکست و روی صد کشور گرفت
کرد تنها فتح یزد از یاری یزدان ولی
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - در ستایش حسین خان خازن شجاع السلطنه گوید
تا ابد چشم بد ازگنجور دارا دور باد
بحر وکان خالی زگنج همتگنجور باد
آن حسین اسم حسن رسمی که چشم روزگار
از می مینای مهرش جاودان مخمور باد
آنکه چون معمار جودش قصد آبادی کند
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در ستایش شاهنشاه اسلامپناه ناصرالدین شاه غازی خلدلله ملکه گوید
دوش کانجم شد عیان بر این سپهر گرد گرد
همچو پیکان های سیمین از درون تیره گرد
راست گفتی صد هزاران مهره از عاج سپید
چیده نراد قضا بر آبنوسن تخه نرد
یا نه گفتی صدهزاران عنکبوت از سیم ناب
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا گوید
باد نوروزی شمیم عطر جان میآورد
در چمن از مشک چین صد کاروان میآورد
رستم عید از برای چشم کاووس بهار
نوشدارو از دل دیو خزان میآورد
با منوچهر صبا زی آفریدون ربیع
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح شاهزاده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا
ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد
جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان
درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد
گرد نعل توسنش بنشست بر اندام ما
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیر بی شبیه و عدیل سلیل جلیل خلیل منیع جود و سخا آقاخان متخلص به عطامه ظله فرماید
.آدمی باید بهگیتی عمر جاویدان کند
تا یکی از صد تواند مدح آقاخان کند
محکمران خطهٔکرمانکه ابر دست او
خاک را بیجاده سازد سنگ را مرجان کند
در بر اوکمترست از پیر زالی پور زال
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در شکایت از ممدوح پیش و مدح یکی از احباء خویش که مکنی به ابوالفضل است فرماید
نهر چون نیرگ سازد چرخ چون دستانکند
مغز را آشفته سازد عقل را حیران کند
آن کلاه نامرادی بر سر دانا نهد
این قبای کامرانی در بر نادان کند
گاه آن بر خواری دانا دوصد بهتان زند
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در ستایش شاهزاده آزاده نواب فیروز میرزا فرماید
آنچه با برگ درختان ابر نوروزیکند
با تهیدستان کف فیاض فیروزی کند
زان سبب فیروز شد نامش که از آیات او
بخت هر روز آشکار آیات فیروزی کند
هست چهرش گنج فیروزی و گردد آشکار
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در جشن میلاد حضرت ظل اللهی ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید
دوش برگردون بسی تابان شهاب آمد پدید
بس درخشان موج زین دریای آب آمد پدید
تخت شاهنشاه ایرانست گفتی آسمان
بسکه از انجم درو در خوشاب آمد پدید
سبز دریای فلک از هر کران شد موجزن
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در نعت خاتمالانبیا صلیلله علیه و آله و ستایش پادشاه غازی محمدشاه طاب ثراه فرماید
آفتاب و سایه میرقصند با هم ذرهوار
کافتاب دین و سایه حق شد امروز آشکار
دفتر ایجاد را امروز حق شیرازه بست
تا درآرد فرد فرد اوصاف خود را در شار
گلشن ابداع را امروز یزدان آب داد
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴ - در تعربف مصور و توصیف تصویر فرماید
آفرین برکلک سحرانگیز آن صورتنگار
کز مهارت برده معنیها درین صورت به کار
راست پنداری مثالی کرده زین تمثال نقش
از عروس ملک و شوی بخت و زال روزگار
کرده یکسو نوعروسی نقش کاندر صورتش
[...]