قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت نظامالدوله هنگام آوردن خلعت شاهنشاه غازی در هنگام ولیعهدی
صبحدم کز جانب مشرق برآمد آفتاب
همچو بخت پادشه بیدار شد چشمم ز خواب
روی ناشسته ز دم جامی مئی کز بوی او
تا لب گور آید از لبهای من بوی شراب
زان مئی کز جام کیخسرو جهانبینتر شود
گر چکد یک قطره درکاسهٔ سر افراسیاب
چون دماغم تر شد از می دیدم ازطرف شمال
تافت خورشیدی که شد خورشید زو در احتجاب
چشم مالیدم که مستم یا به خوابستم هنوز
واندرین معنی دلم در شبهه جان در ارتیاب
گاه میگفتم که خورشید است گردون راز اصل
باز میگفتم نه حاشا انه شیئی عجاب
باز میگفتم شنیدستم ز مستان پیش ازین
کادمی یک را دو بیند چون فزون نوشد شراب
من درین حیرت که آمد ماه من ناگه ز در
با دو چشمی همچو حال عاشقان مست و خراب
در سر هر موی مژگانش دوصد ترکش خدنگ
در خم هر تار گیسویش دو صد چین مشک ناب
روی او را صد خزینه حسن در هر آب و رنگ
موی او را صد صحیفه سحر در هر پیچ و تاب
آب روی و تاب موی برد آب و تاب من
این ز جانم برده آب و آن ز جسمم برده تاب
چهرش اندر زلف حوری خفته در دامان دیو
یا حواصل بچهیی آسوده در پر غراب
حرمت گیسو و چشمش را بر آنستم که نیست
هیچ کافر را عذاب و هیچ ساحر را عقاب
چون مرا زان گونه پژمان دید غژمان شد ز خشم
چنگ پیش آورد تاگوشم بمالد چون رباب
گفتم ای غلمان دنیا ای بهشت خاکیان
ای ستارهٔ نازپرور ای فرشتهٔ بینقاب
ای دو رنگین عارضت دارالخلافهٔ دلبری
وی دو مشکین طرهات دارالامارهٔ ماهتاب
مهر نورافروز امروزم دومی آید به چشم
من درین احوال حیرانکاحولستم یا مُصاب
آفتابی از شمال آید به چشمم جلوهگر
وافتابی دیگر اندر مشرق از وی نور تاب
نرم نرمک خندهیی فرمود و برقع برگشود
گفت ما را هم نظرکن تا سه بینی آفتاب
گفتم از حال تو و خورشید گردون واقفم
اینک این خورشید دیگر چیست گفتا در جواب
آفتابی کز شمال پارس بینی جلوهگر
هست تشریف ولیعهد شه مالک رقاب
بوالمظفر ناصرالدّین کز نسیم عفو او
در دهان مار تریاق اجلگردد لعاب
گفتم آن تشریف آرند ازکجاگفتا ز ری
گفتم از بهرکهگفت از بهر میرکامیاب
جانفشان سرباز شاهنشه حسینخان آنکه هست
ناخن و تیغش ز خون دشمنان شه خضاب
گفتم از سعیکه صاحب اختیار ملک جم
شد چنین وافر نصیب و شد چنانکامل نصاب
گفت از فضل عمیم خواجهٔ اعظم که هست
هرچه در هستی قشور و جسم و جان اولباب
گفتم آیا تهنیت را هیچگویمگفت نه
گفت من خوشتر که دوشم زآسمان آمد خطاب
کز برای تهنیت فردا ز قول قدسیان
در حضور میر برخوان این قصیدهٔ مستطاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر صبح زود را توصیف میکند که آفتاب از سمت مشرق طلوع میکند و چشمش از خواب بیدار میشود. او از شراب و بوی خوش آن میگوید و به یاد میآورد که چگونه شراب میتواند جان را شاداب کند. شاعر در حیرت است که آیا هنوز خواب است یا بیدار. او با یادآوری عشقش، از زیبایی معشوقش و حال و هوای عاشقانهاش میگوید. در ادامه، از دو خورشید صحبت میکند که یکی از شمال و دیگری از مشرق در حال درخشیدن هستند، و به تضاد زندگی و عوالم مختلف اشاره میکند. در نهایت، او به لطف الهی و بزرگی شاه ناصرالدین اشاره میکند و از زیبایی و جلال این لحظات هالهای پر از سحر و شگفتی را ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: صبح که آفتاب از سمت مشرق برآمد، دلنشین و پر نور مانند بخت یک پادشاه روشن شد و من از خواب بیدار شدم.
هوش مصنوعی: باوزیدن بوی خوش شراب از لبهایم، حتی تا مرز گور میرسد، در حالی که هنوز لبهایم نشسته است.
هوش مصنوعی: اگر از جام کیخسرو مایعهای بریزد و حتی یک قطره در کاسه سر افراسیاب بیفتد، جهانی پر از بینش و آگاهی ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که حالم بهتر شد و از شراب مینوشیدم، دیدم که از سمت شمال، آفتابی در حال تابیدن است که به خاطر پردهای پنهان شده است.
هوش مصنوعی: چشمم را مالیدم تا بفهمم که آیا مست هستم یا هنوز خوابم. در این حالت، دل من در تردید و جستوجو است.
هوش مصنوعی: گاهی میگفتم که آسمان مانند خورشید است و راز اصلی را به من نشان میدهد، اما باز هم میگفتم که نه، این فقط یک پدیده شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: دوباره میگفتم که از دیوانگان شنیدهام که وقتی آدمی مقدار زیادی شراب بنوشد، میتواند یک چیز را به دو شکل ببیند.
هوش مصنوعی: من در تعجب و شگفتیام که چگونه ناگهان ماه من وارد شد، با چشمانی شبیه به حال عاشقان که مست و خراب هستند.
هوش مصنوعی: هر موی او مانند تیرهای پرقدرتی است که از هر کدامشان دوصد تیر، به دلیری شلیک میشود. همچنین، در هر تار گیسویش دوصد چین مانند مشک خالص وجود دارد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او همچون صد خزانه از جذابیت است که در هر رنگ و نوعی به چشم میخورد و موهای او نیز مثل صد کتاب جادو در هر حالت و حرکتی سحرآمیز و دلربا هستند.
هوش مصنوعی: آب و زیبایی چهرهام تمام جذابیت و نشاط من را گرفتهاند. این زیباییها باعث شدهاند که احساس کنم چیزی از جانم کاسته شده و آنچه که به جسمم تعلق دارد، از دست رفته است.
هوش مصنوعی: چهرهاش در زلفهای زیبای حوری مانند است که در دامان دیو خوابیده، یا همچون جوجهای آرام است که در آغوش جغد قرار دارد.
هوش مصنوعی: من به خودم عهد کردهام که به حریم گیسوان و چشمان او احترام بگذارم، چرا که هیچ کافر و سحرگری را عذاب نمیدهند.
هوش مصنوعی: وقتی او مرا به آن شکل دید، از خشم به خروش آمد و با چنگش ساز نواخت تا گوش من را مانند رباب نوازش کند.
هوش مصنوعی: ای جوانان دنیا، ای بهشت زمیننشینان، ای ستارههای لطیف و دلبر، ای فرشتگان بدون حجاب و پوشش.
هوش مصنوعی: ای چهرهی زیبایت مانند پایتخت دلهاست و آن موی سیاهت همچون فرمانروا و روشنایی ماه در شبهای تار است.
هوش مصنوعی: دوست من امروز نور و روشنی میآورد، در حالی که من در این وضعیت گیج و سردرگم هستم یا اینکه در برابر مصیبتها قرار دارم.
هوش مصنوعی: خورشیدی از سمت شمال به چشمم نمایان میشود و خورشید دیگری در سمت شرقی از او نور میتابد.
هوش مصنوعی: به آرامی لبخندی زد و چادر خود را کنار زد و گفت: به ما هم نگاه کن تا تابش آفتاب را ببینیم.
هوش مصنوعی: گفتم که من از وضعیت تو و آسمان باخبرم. اینک این خورشید دیگر چهطور است؟ گفت در پاسخ...
هوش مصنوعی: اگر خورشیدی را که از شمال پارس میدرخشد ببینی، در واقع نشانهای از مقام بالای ولیعهد و فرمانروای سرزمین است.
هوش مصنوعی: بوالمظفر ناصرالدین به عنوان یک شخص با عطوفت و مهربانی شناخته میشود. تأثیر رحمت و بخشش او آنقدر عظیم است که حتی میتواند مرگ را از خطرناکترین موجودات، مانند مار، دور کند و به آن غلظتی دهد که همانند پادزهر عمل کند.
هوش مصنوعی: پرسیدم آن فرد با تشریف از کجا میآید، پاسخ داد از ری. گفتم برای چه چیزی آمده است، گفت برای میر کامیاب.
هوش مصنوعی: سرباز جانفدای شاه حسینخان، آن کسی که ناخن و تیغش به خون دشمنان رنگین شده است.
هوش مصنوعی: گفتم که با تلاش و کوشش، صاحب قدرت و سرپرستی این سرزمین به چنین موفقیت بزرگی دست پیدا کرد و به این میزان از خُرمی و کمال رسید.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که طبق دانش و فضل فرد بزرگ و مهم، هر چیزی که در دنیا وجود دارد، شامل ظواهر و باطن روح و جسم، از او نشأت میگیرد و به او وابسته است.
هوش مصنوعی: گفتم آیا میتوانم تبریک بگویم؟ پاسخ داد نه، زیرا برای من لذتبخشتر است که شب گذشته به آسمان پیام فرستاده شد.
هوش مصنوعی: برای تبریک گفتن به فردا، این شعر را که مورد تأیید آسمانیان است، در حضور مقام بزرگ بخوان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.