گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

مَن کِیَ‌ام کاندیشهٔ تو هم‌نَفَس باشَد مَرا؟

یا تَمَنّایِ وِصالِ چون تو کس باشد مرا؟

گر بُوَد شایستهٔ غم خوردنِ تو جانِ من،

اینْ نصیبَ ازْ دولتِ عشقِ تو بَس باشد مرا

گر نَه عشقت سایهٔ من شد؟ چرا هر گه که من

[...]

سنایی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی

این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

میبدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا

حاصل عمر عزیز آن یکنفس باشد مرا

خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست

گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا

عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان

[...]

ابن یمین
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا

از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا

از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من

خویش را می‌سوزم ار یک مشت خس باشد مرا

بر سراپای دلاویزت نمی‌پیچم چو زلف

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۷

 

چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟

خون دل چندان نمی‌یابم که بس باشد مرا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

چون ز دنیا نعمتِ الوان هوس باشد مرا؟

خونِ‌دل چندان نمی‌یابم که بس باشد مرا

مدِ آهم، سرکشی با خویشتن آورده‌ام

نیستم آتش که رعنایی ز خس باشد مرا

از دلِ صد پاره، گر صد سال در این خاکدان

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

همچو راه کوچه زنجیر، در صحرای عشق

هرقدم صدچاه غم در پیش و پس باشد مرا

گر توانم همچو نی لب بر لب مطرب نهاد

از لبش لب برندارم تا نفس باشد مرا

طغرای مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹

 

از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا

کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا

با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم

بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا

من نمیدانم چسان جانم فداخواهد شدن

[...]

فیض کاشانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

سینه ریش از یاری هر خس ز بس باشد مرا

چون قلم پر ناله هر مد نفس باشد مرا

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

ما به فیض صحبت یاران مشفق زنده ایم

آمد و رفت عزیزان چون نفس باشد مرا

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

بی پر و بالی درین گلشن هوس باشد مرا

همچو مرغ بیضه عریانی قفس باشد مرا

تشنه ام از سادگی می جویم امداد از حیات

التماس از همدم کوته نفس باشد مرا

کاروان را گوش از غفلت به آواز دراست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

مرغ بی بالم گلستان کی هوس باشد مرا

خنده گل چاک دیوار قفس باشد مرا

التماس سوزن از عیسی مریم کی کنم

گر به نقش کفش پایی دسترس باشد مرا

کی شوم پابست تار و پود خود چون عنکبوت

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ناله کردن بر سر کویش هوس باشد مرا

می نهم لب بر لب نی تا نفس باشد مرا

بر طواف کعبه کویش به پهلو می روم

نقش پا گیراتر از دست عسس باشد مرا

بر دلم رحمی کن ای صیاد از خونم گذر

[...]

سیدای نسفی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بس که بر دل زخم جور از خار و خس باشد مرا

در گلستان حسرت کنج قفس باشد مرا

گر به پای ناقه‌ات قدر جرس باشد مرا

از شعف نالم درین ره تا نفس باشد مرا

شمعم و فارغ ز هر آتش که بهر سوختن

[...]

مشتاق اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۰

 

تا گل وصلت بدامان دسترس باشد مرا

دسترس بر دامن گل کی هوس باشد مرا

طایر گلزار قدسم من گلستان جهان

تنگ تر از حلقه دام و قفس باشد مرا

وز نگاهی گرچه خوبان صید دلها میکنند

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode