صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۷
شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم
مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم
بس که کشتی را به خشکی بست پیر میفروش
دست خواهش چون سبو شد خشک درزیر سرم
گفتم از می گرد کلفت را فرو شویم زدل
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۸
شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم
ابر شد مستغنی از دریا ز آب گوهرم
آتشین جانی ندارد همچو من این خاکدان
پیچ وتاب برق دارد استخوان در پیکرم
دلومن در ساعت سنگین به چاه افتاده است
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰
بشکند از ناتوانی استخوان در پیکرم
قطره اشکی اگر غلتد ز مژگان ترم
دور شد از آب وصلش تا چو ماهی پیکرم
چون زبان تشنه میچسبد به کام بسترم
گرچه تندم، خاطری هرگز نرنجانیدهام
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴
بی تو امشب سوخت از تب استخوان پیکرم
آتش افتادست همچون شمع بر مغز سرم
پرتو خورشید بر دوشم گرانی می کند
بر زمین چون شانه افتادست جسم لاغرم
بر سرم دست مروت می شود چون شانه خشک
[...]
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷۸ - حمامی
شوخ حمامی که دارد همچو آتش روی گرم
می شود از باد حمامش رگ و پی چرب و نرم
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱
سوخت تا از پرتو آن آتشین خو پیکرم
صیقل آیینهٔ خورشید شد خاکسترم
در خیالم بسکه شب هر دم به رنگی آمدی
می توان صد رنگ گل رفتن ز روی بسترم
از پی هم می رود دور از وصال او سرشک
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۶
بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم
جامها در گردش آید گر به خود جنبد پرم
گرد بادم، مستیام موقوف کوه و دشت نیست
هر کجا گردید سر در گردش آمد ساغرم
تازه است از من بهار سنبلستان خیال
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷
بس که در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم
میتوان از موی چینی سایه کردن بر سرم
صد عدم از جلوه زار هستی آن سو میپرم
گر پری از شیشه بیرونست من بیرونترم
مستی حیرت خروشم آنقدر بی پرده نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۸
سرمه شد آخر به خواب بیخودیها پیکرم
سایهٔ دیوار مژگان که زدگل بر سرم
خواب نازی کرد پیدا شعله از خاکسترم
بالش پرواز شد واماندگیهای پرم
رشتهٔ تسبیحم ازگمگشتههای یادِ کیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۹
شعلهٔ بیطاقتی افسرده در خاکسترم
صد شرر پرواز دارد بالش خواب از سرم
سیرگلشن چیست تا درمان دلگیرد هوس
میکند یاد تو از گل صد چمن رنگینترم
تازه است از من بهار سنبلستان خیال
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۳
همچو شمع از خویش برانداز وحشت برترم
بسکه دامن چیدم از خود زیر پا آمد سرم
ناامیدیهای مطلب پر نزاکت نشئه بود
از شکست آبرو لبریز دل شد ساغرم
هر بن موی مرا با آه حسرت چشمکی است
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۲ - عطار نیشابوری رَوَّحَ اللّهُ رَوْحَهُ
گرچه بسیاری رسن بازی فکرت کردهام
بیش ازین چیزی نمیدانم که سر در چنبرم
گر بگویم آنچه از اندیشه در جان من است
یا چو من حیران بمانی یا نداری باورم
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹
من همی گویم که عاشق بر رخ آن دلبرم
آبرو بردم زعشق ای خاک عالم بر سرم
آن سمندر بود کاندر آتش سوزان بسوخت
من ندارم تاب این کز پیش اتش بگذرم
یاد دارم اینکه با شمعی شبی پروانه گفت
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸
ای شهنشاهی که از یمن ثنای ذات تو
درسخاو درسخن زامثال و اقران برترم
از طفیل مدح خسرو وکش بقای خضر باد
با صمیری صاف تر زآئینه اسکندرم
بیست سالست اینکه درصد دفترت گفتم مدیح
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱
نیست روی توبه و برگشت بر حق دیگرم
با شفاعت خواستن از پیر و از پیغمبرم
میروم بر درگهش با جان پر امید و بیم
تا که خواهد از بد و نیک آنچه آرد بر سرم
صامت بروجردی » کتاب نوحههای سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۳ - نوحه دیگر
ای پدر بر گو به لیلای ستمکش مادرم
مادر غم پرورم
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
وه که محرم در حریمش غیر و من اندر درم
شیوه دلبر گر اینست چون ازین دل بر برم؟!
در مقام وصل بانگ بیمحل دارد رقیب
میکند گوش خرد را صوت این انکر کرم
در ره عشق تو گشتم پادشاه عاشقان
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد سوم » ستاره بازیگر
تا گریزان گشتی ای نیلوفریچشم از برم
در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم
تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال
چون شفق خونابهٔ دل میچکد از ساغرم
خفتهام امشب ولی جای من دلسوخته
[...]