گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

شنیدم روزی از خونابه نوشی

چو گل از پاره ی تن خرقه پوشی

سلیم تهرانی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۴ - العبره

 

نمود آنکوه چون از قعر جوشی‌

مزین شد ز لعلش تاج و گوشی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳۳ - فرق الوصف

 

ز فرق الوصف بحرم کرده جوشی‌

در اوصافش تو را گرهست گوشی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۶ - الجود

 

دگر اغماض و عفو و پرده‌پوشی

هم از گفتار لایعنی خموشی

صفی علیشاه
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۲

 

توی می‌خواهی بگویی دیر جوشی

به من هم هیزمِ تر می‌فروشی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۴

 

شنید این نکته را دارایِ هوشی

برآورد از درونِ دل خروشی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵

 

چرا باید تو روی از من بپوشی

مگر من گربه می‌باشم تو موشی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶

 

تو باید زینت از مردان بپوشی

نه بر مردان کنی زینت فروشی

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - خیال مستان

 

به جای آن که در اصلاح کوشی

همان بهتر که هرگز می ننوشی

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۴ - نصیحت

 

بخر پند و مکن حکمت فروشی

خموشی کن خموشی کن خموشی

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode