گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۷ - در طلب شکر و عود

 

ای هنر از آتش تو بویا همچو عود

وی فلک در خدمتت چون نیشکر بسته کمر

کار من با شکر و عود آمدست اندر زفاف

وین محقر نزد آن مهتر نداردبس خطر

عود و شکر ده به من کین غم به من آن می‌کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۰ - در مدیح

 

ای خداوندی که کمتر بنده در فرمان تو

آسمان ابلق است و روزگار آبنوس

گشته قدرت را سر گردون گردان پایمال

کرده دستت را لب خورشید رخشان دستبوس

خاک طوس از نعل یک ران تو باشد پر هلال

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۴ - در نصیحت نفس

 

انوری بهر قبول عامه چند از ننگ شعر

راه حکمت رو قبول عامه گو هرگز مباش

رفت هنگام غزل گفتن دگر سردی مکن

راویان را گرمی هنگامه گو هرگز مباش

تاج حکمت با لباس عافیت باشد بپوش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۳ - حکیم در جواب شجاعی گوید

 

ای شجاعی کز تو بددل‌تر ندیدم در جهان

تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش

گر به اقلیمی دگر تیری ز ترکش برکشند

خفته گردی چون کمان از بیم در اقلیم خویش

آن برد زر ترا کو از تو زر بیرون کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۱

 

جامهٔ ازرق همی پوشی و نزدیک تو نه

از حلال کسب تا نان گدایی هیچ فرق

چون الف کم کردی از ازرق تو یعنی راستی

حاصلی نامد از آن ازرق ترا الا که زرق

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۸ - در تمثیل

 

صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال

دیده‌ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک

میل دورش چون به گردش می‌درآید دیده‌ای

یک طرف سوی زمین دیگر طرف سوی فلک

قصد و میل نیکخواه و بدسگالت همچنوست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۹ - در شکر

 

منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی

نان جو می‌خورد و پیشش پاره‌ای بز موی و دوک

گفتش ای مسکین نگر با آنچنان روزی و عیش

پیر دهقان گفت من لذاتنا این الملوک

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۶ - در بیان حال خود

 

خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب

فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بی‌خلل

ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح

وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۱ - از بزرگی درخواست کاغذ سپید کند

 

زندگانی مجلس سامی در اقبال تمام

چون ابد بی‌منتها باد و چو دوران بر دوام

آرزومندی به خدمت بیش از آن دارد دلم

کاندرین خدمت توان کردن به شرح آن قیام

هست اومیدم به صنع و لطف حق عز اسمه

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۳ - قاضی حمیدالدین در مدح حکیم گفته و بدو فرستاده

 

اوحدالدین انوری ای من مرید طبع تو

وی هوای عشق و مهر تو مراد طبع من

هم ببینم دولت وصل تو اندر ربع خویش

گر محل دولت و اقبال گردد ربع من

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۹ - در بیان هنرهای خود و جهل ابناء عصر

 

گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی

ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم

بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی

خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم

منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۰ - مذمت ممدوحی که وعدهٔ صله بدو داده و وفا نکرده

 

کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش

تا که از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه‌ایم

شعر بردم خواجه را حالی جوابی باز گفت

لفظ و معنی همچنان یعنی که ما هم‌پیشه‌ایم

قصه تا کی گویم از بس خواب خرگوش خسان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۵ - معما

 

علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول

یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم

هرکه بازد عاشقی با این سه چیز ای نیکنام

لام او هرگز نبیند روی ضاد و روی میم

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۱ - در غیبت پیروزشاه از بلخ و تهنیت قدوم او

 

احمد مرسل ز خاک مکه چون هجرت گزید

مدتی آن خطه بود انگشت نومیدی گزان

باز چون باز آمد از اقبال میمون موکبش

تازه شد چون در سحرگاهان گل از باد بزان

بلخ را پیروز شاه احمد همان هجرت نمود

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۶ - فی اقتراح الذهب

 

ای فلک قدری که در انگشت قدر و همتت

از شرف مهر فلک زیبد همی مهر نگین

هست یسر خادمان از خاتم تو در یسار

هست یمن چاکران از خامهٔ تو در یمین

مادحت را تا بدان رخ برفروزاند چو شمع

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۹ - در مدح سلطان ملکشاه ثانی

 

شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد

دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین

ای ملکشاه معظم ای خداوند جهان

ای تو دارای زمان و ای هم تو دارای زمین

خسروانت زیر فرمان پهلوانان زیر حکم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۵ - در مرثیهٔ مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

هیچ می‌دانی که در گیتی ز مرگ بوالحسن

چرخ جز قحط کرم دیگر چه دارد فائده

ای دریغا آنکه چون یادش کند گوید جهان

ای دریغا حاتم طایی و معن وائده

روزهٔ روزی درآمد خواجه بی‌روزی مباش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۹ - شراب خواهد

 

ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد

جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او

چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری

می‌دهش چندان که چون فرزین شود رفتار او

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۱ - در مدح و تهنیت

 

ای جهان را موسم آزادگی ایام تو

بنده کرده یک جهان آزاد را انعام تو

سرمهٔ چشم ملک گردی و آن از راه تو

حلقهٔ گوش فلک حرفی و آن از نام تو

دست تقدیر آسمان را پی کند گر دور او

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۶ - در هجو قاضی ناصح

 

آنکه سایه‌اش کس ندید از غایت ستر و صلاح

باصلاح صالحی شد آفتاب از واضحی

گرچه رای هوشیارت ناصح احوال تست

یک نصیحت گوش دار از بنده قاضی ناصحی

هرکه بر درگاه و اندر مجلس تست از خدم

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode