ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
بیا که شاه نشین است صدر سینهٔ ما
ببین جواهر منظومه در خزینهٔ ما
بر آب دیده گذر داشتم به روز وداع
به موج خون جگر غرق شد سفینهٔ ما
شراب لعل تو داریم در زجاجهٔ چشم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
ای همچو گهر در صدف سینه ما
هر گوهر راز تست گنجینه ما
حقا که غرض ز هستی ما نبود
جز جلوه حسن تو در آیینه ما
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
ای ملک فراق جای دیرینه ما
مأوای غم تو خانه سینه ما
ظاهر شده عکس جمله اسما و صفات
در مظهر تام قلب بی کینه ما
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
دل شکسته بود تحفه خزینه ما
نگین ملک توان ساخت ز آبگینه ما
چراغ صومعهها زنده میتوان کردن
به دوستی تو، یعنی به سوز سینه ما
تو کار غیب چه دانی که چیست؟ طعنه مزن
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
آن که بر ما رقم کین زده از کینه ما
نقش خود دیده در آیننه ز آیینه ما
عید و نوروز بود مکتب ما را هر روز
به محبت گذرد شنبه و آدینه ما
محضر سلطنت عشق اگر بخوانند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷
روشن است از دل بی کینه ما سینه ما
گوهر ماست چراغ دل گنجینه ما
گرچه در نافه ما جز جگر سوخته نیست
جگر نافه بود داغ ز پشمینه ما
(صبح شنبه به نظر جلوه کند مستان را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸
گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما
سبزی بخت شود زنگ بر آیینه ما
روز تعطیل به عرفانکده مشرب نیست
صبح شنبه خجل است از شب آدینه ما
همچو خورشید بود بر همه عالم روشن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹
مشرق مهر بود سینه بی کینه ما
صاف چون صبح به آفاق بود سینه ما
خون اگر در جگر نافه آهو شد مشک
مشک خون می شود از خرقه پشمینه ما
ریشه سبزه زنگار رسیده است به آب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۷
صیقلی می شود از زخم زبان سینه ما
دم شمشیر بود صیقل آیینه ما
بی قدح راه به غیب دهن خود نبریم
عالم آب بود خلوت آیینه ما
هر که ناخن به جگرکاوی ما تیز کند
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹
ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما
به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز
هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
ز اشتیاق خدنگ تو بعد مردن هم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
گشته چون آینه روشن دل بیکینه ما
تا فتد عکس جمال تو در آیینه ما
غمزهات ناوک بیداد نیاورده به زه
دل به خون گشته ز مژگان تو در سینه ما
گرمی سلسه عشق ز داغ دل ماست
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۱
ورق مشق شد از یاد خطت سینه ما
طبق لعل شد از عکس تو آیینه ما
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
سینه تا سوده ای از مهر تو بر سینه ما
سینه ای نیست که خالی بود از کینه ما
باغ را برگ طرب نو شده رفتم بپذیر
عذر تقصیر من ای توبه دیرینه ما
کهنه شد وز گرو باده نیامد بیرون
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
محو کن نقش دویی از ورق سینه ما
ای نگاهت الف صیقل آیینه ما
وقف تاراج غم تست چه پیدا چه نهان
همچو رنگ از رخ ما، رفت دل از سینه ما
چه تماشاست ز خود رفته خویشت بودن
[...]