گنجور

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳

 

اگر پادشا را سر از کین ما

شود پاک و روشن شود دین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷

 

دگرگونه‌تر باشد آیین ما

جزین باشد آرایش دین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۱۰

 

که شاید به مشکوی زرین ما

بداند پرستیدن آیین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۹

 

که خون ریختن نیست آیین ما

نه بد کردن اندرخور دین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۴

 

جزین باشد آرایش دین ما

همان گردش راه و آیین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۳

 

خود آزردنی نیست در دین ما

مبادا بدی کردن آیین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۳

 

بخواهید بر پاکی دین ما

چنانچون بود رسم و آیین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۹

 

بدو گفت خاقان که آیین ما

چنین است و افروزش دین ما

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۳

 

شود فرخ این جشن و آیین ما

درخشان شود در جهان دین ما

فردوسی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۷ - دعوت کوش مردم را به پرستش خویش

 

وزآن پس چنان بد که آیین ما

شما نیک دانید و هم دین ما

ایرانشان
 

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمد بن محمد

 

آتش عشق بتی برد آبروی دین ما

سجدهٔ سوداییان برداشت از آیین ما

لن ترانی نقش کرد از نار بر اطراف روی

لاابالی داغ کرد از کبر بر تمکین ما

شربت عشقش هنی کردست بر ما عیش تلخ

[...]

سنایی
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۱ - المقاله الحادی عشر

 

بدانستیم بی‌شبهت یقین ما

که خوش خواهیم بودن بعد ازین ما

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است

 

بیان خواهیم کردن بیش از این ما

نه در صورت که در عین الیقین ما

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است

 

بیان خواهم کرد بیش از این ما

نه در صورت که در عین الیقین ما

عطار
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳

 

هر نفس آئینه ای از غیب بنماید به ما

گر نظر داری ببین آئینهٔ گیتی نما

این چنین علم شریفی می کنم تعلیم تو

ذوق اگر خواهی قدم نه سوی درویشان ما

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای روز و شب خیال رخت همنشین ما

جاوید باد عشق جمالت قرین ما

آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز

مهر تو بود مونس جان حزین ما

ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم

[...]

نسیمی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای پرتو جمال تو نورالیقین ما

گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما

افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد

چشمت برهزنی شده سحر مبین ما

ز ابرو و غمزه چشم تو چون ترک فتنه جو

[...]

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۸

 

از بس سترد گرد ملال از جبین ما

در زیر خاک ماند چو دام آستین ما

چشم ستاره جوهر آزار ما نداشت

روزی که بود باده لعلی نگین ما

از اضطراب ما دل سنگ آب می شود

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

غنچه خسبی باشد از سیر چمن آئین ما

بر سر ما بس بود شاخ گل بالین ما

پای خواب آلود ما در زیر دامن سرمه گشت

کوه در فریاد شد چون کبک از تمکین ما

عکس ما آئینه ها را کرد باغ دلگشا

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲