ای پرتو جمال تو نورالیقین ما
گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما
افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد
چشمت برهزنی شده سحر مبین ما
ز ابرو و غمزه چشم تو چون ترک فتنه جو
تیر و کمان گرفته بود در کمین ما
جانا ز زلف سرکش خونریز بازجو
کز بهر چیست بسته میانرا به کین ما
دست قضا ز آتش شوقت کشیده بود
روز الست داغ چنین برجبین ما
با عاشقان ز مذهب و زهد و ورع مگو
رندی و عشق ورزی و مستیست دین ما
خو کن بدرد عشق و غم او اسیریا
شادی مجو و عیش ز جان حزین ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به تحسین جمال و جذابیت معشوق پرداخته و از تأثیر عمیق آن بر دل خود سخن میگوید. او به تیری که از ابرو و غمزه معشوقش به دل او شلیک شده، اشاره میکند و میگوید این عشق و شور و شوق، نه تنها دینی ندارد بلکه از نوعی رندی و مستی است. شاعر در پایان از درد عشق و غم صحبت میکند و بر این نکته تأکید دارد که شادی و خوشی در دوری و غم عشق نمیتواند یافت شود.
هوش مصنوعی: ای نور یقین ما، زیبایی تو همچون پرتو میدرخشد و گیسوان خوشبوی تو برای ما رشتهای قوی و محکم است.
هوش مصنوعی: جذابیت و زیبایی نگاه تو، دل مرا به شدت تحت تاثیر قرار داده است و چشمانت مانند جادوگری شدهاند که سحر و جاذبهای خاص دارند.
هوش مصنوعی: ابرو و ناز چشمان تو مانند تیر و کمانی شده که در کمین ما نشسته است و منتظر فرصتی است تا ضربه بزند.
هوش مصنوعی: ای جانا، چرا زلف درهم و خونریز تو به گردن من افتاده است؟ چه چیزی موجب شده که ما اینگونه درگیر کینه یکدیگر شویم؟
هوش مصنوعی: دست تقدیر از عشق تو در روز الست، آثار و نشانهای عمیق بر پیشانی ما گذاشت.
هوش مصنوعی: با عاشقها درباره مذهب و زهد و پرهیزکاری صحبت نکن، زیرا دین ما به رندی و عشق ورزی و خوشگذرانی مربوط میشود.
هوش مصنوعی: به درد عشق و غم او عادت کن و از شادی و لذت از جان غمگین ما پرهیز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روز و شب خیال رخت همنشین ما
جاوید باد عشق جمالت قرین ما
آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز
مهر تو بود مونس جان حزین ما
ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم
[...]
از بس سترد گرد ملال از جبین ما
در زیر خاک ماند چو دام آستین ما
چشم ستاره جوهر آزار ما نداشت
روزی که بود باده لعلی نگین ما
از اضطراب ما دل سنگ آب می شود
[...]
پر تشنه است حرص فضولیکمین ما
یارب عرق به خاک نریزد جبین ما
آه از حلاوت سخن وخلق بیتمیز
آتش به خانهٔ که زند انگبین ما
عمریست با خیالگر و تاز پهلویم
[...]
برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما
از دست نارسا ننمود آستین ما
آیینهٔ نمونهٔ تمثال حیرتیم
چون آب موج خیز نباشد جبین ما
از شکر و صبر ذائقهٔ ما گرفته حظ
[...]
ذیل طلب نیافته دست یقین ما
بگرفت دست عشق سر آستین ما
شد آستین عشق بدامان معرفت
پیوسته از تحقق حق الیقین ما
از معرفت کشید بسر منزل فنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.