اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک
چو بر هوش میخواره می چیر شد
سران را سر از خرّمی زیر شد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ
هوا پر تف خشت و شمشیر شد
دل ریگ تشنه ز خون سیر شد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین
سرشکش همه گوهر و قیر شد
گهر دانش و قیر زنجیر شد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان
زمین آنکه از بر بد از زیر شد
جهان را دل از خویشتن سیر شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
به شاهین، تذرو جهان پیر شد
تذرو جهان عاقبت زیر شد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید
روزگارم در سر و کار بتی دلگیر شد
کودکم چون بخت برنا بوده من پیر شد
روزم از بس ظلمت اندوه و غم چون قیر شد
شیر رویم قیر گشت و قیر مویم شیر شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۷ - بردن شهریار شنگاوه را به پیش ارژنگ شاه گوید
زبس کز دو جانب روان تیر شد
سپر در کف هر دو کفگیر شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۲ - جواب نامه نوشتن فرانک به شهریار گوید
اگر حسن آن مه جهانگیر شد
ملاحت ستیزان کشمیر شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۹ - جنگ زوراه با ارهنگ دیو گوید
کمند دلیران گلوگیر شد
کمان گوشه گیر و روان تیر شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۰ - رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید
جهان از شب تیره چون قیر شد
نهان ترک خو را ز دم شیر شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید
ز جان دشمن شاه کشمیر شد
دلش نیز مانند شمشیر شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۲ - رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید
کمندش گلو گیر نخجیر شد
گریزان ز شمشیر او شیر شد
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر
چو مرگ آمد آن تیغ زنجیر شد
نه زنجیر دام گلوگیر شد
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه
دی که ز پیش تو به نخجیر شد
تیز تکی کرد و عدمگیر شد
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴ - در نعت اولاد مرتضی علیهم السلام که قرةالعین رسولند
زین سخن حاسد اگر دلگیر شد
همچو خرّ لاغر ما پیر شد
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
چون شکوفه از شکفتن سیرشد
ز اشتیاقت روز طفلی پیر شد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن
چون برآمد روزگار و پیر شد
بازِ جانْشْ از عجز، پشّهگیر شد