فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۳
چو از پادشاهیش بگریختم
شب تیره اسپان برانگیختم
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
زمانی به کینه برآویختم
چو بسیار گشتند بگریختم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۵ - در لشکرگاه ایرانیان و چینیان
همه روزه با او بر آویختم
خوی و خاک و خون بر هم آمیختم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۳۳ - دل باختن آتبین به فرارنگ
که زین دست در خسرو آویختم
ز بیگانه و خویش بگریختم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
گفتم از عشقش مگر بگریختم
خود به دام آمد کنون آویختم
گفتم از دل شور بنشانم مگر
شور ننشاندم که شور انگیختم
بند من در عشق آن بت سخت بود
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۱ - رغبت نظامی به نظم شرفنامه
وزو چرب و شیرینی انگیختم
به شیرین و خسرو درآمیختم
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه
شعبدهٔ تازه برانگیختم
هیکلی از قالب نو ریختم
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۵ - در توصیف شب و شناختن دل
خونِ جگر با سخن آمیختم
آتش از آب جگر انگیختم
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم
بر سر خوانی نمکی ریختم
با جگری چند برآمیختم
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم
با نفس هر که درآمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۶
خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم
خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم
کاسه پرزهر بودم سوی تریاق آمدم
ساغری دردی بدم در آب حیوان ریختم
دیده پردرد بودم دست در عیسی زدم
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را
من پشیمانم که مکر انگیختم
از مراد خشم او بگریختم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را
خویش را بر نخل او آویختم
عذر آن را که ازو بگریختم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۲ - حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد
توبه کردم از سخن که انگیختم
بیسخن من دارویت آمیختم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۹ - در بیان آنک ثواب عمل عاشق از حق هم حق است
گویی آنجا خاک را میبیختم
زین جهان پاک میبگریختم
سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان
چو دیدم که غوغایی انگیختم
رها کردم آن بوم و بگریختم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - چنان بنظر میرسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دلانگیزی گماشته است ، خرسند بود:
هر صفتی را که بر انگیختم
شعبدهٔ تازه درو ریختم