فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۲
به هر سو که آییم و اندر شویم
جز او آفرینت سخن نشنویم
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰
سحرگه بدان دشت توران شویم
ز نخچیر و از تاختن نغنویم
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۹
چو آیی بهم پیش داور شویم
بگوییم و گفتار او بشنویم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
ز فرزانگان چون سخن بشنویم
برای و به گفتارشان بگرویم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
ز دانا وپاکان سخن بشنویم
بران سان که باشد بدان بگرویم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
بر آیین شاهان گیتی رویم
ز فرزانگان نیک و بد بشنویم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹
بر آیین شاهان پیشین رویم
سخنهای آن برتران بشنویم
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱
کنونش گمان آن که ما نشنویم
چنین کار در جنگ کیخسرویم
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵
همه پاک پیوستهٔ خسرویم
جز از نام او در جهان نشنویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
به گوش دل تو بشنو هرچه گویم
کزین گفتن همه نام تو جویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
بدان طاقت که من دارم بگویم
وزان الفاظ بی معنی بشویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
نیابم دولتی هر چند پویم
ازان بهتر که خشنودیش جویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
نه آنَم من که یار و شوی جویم؛
کجا من نه سِزایِ یار و شویم.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس
ندانم زاری خود با که گویم
ندانم چارهٔ خویش از که جویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس
همه کامی ز خشنودیت جویم
به فرمان تو گویم هر چه گویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
اگر دانی که من می راست گویم
ازین گفتن همی سود تو جویم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
هر آن گه کاین سخن با وی بگویم
به رسوایی بریزد آب رویم