گنجور

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

خواست دارم تا مرادر روی خود

راز پیدایی کند در سوی خود

عطار
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

گر دم زنم بی روی او شرم آیدم از روی خود

عاشق بجوید زندگی بی صحبت دلجوی خود

من جانه می کندم زغم آن لب زمن می خواست جان

فرهاد میزد نیشه ها بر سنگ و شیرین سوی خود

با ماه گفتم این همه حسن از کجا آورده ای

[...]

کمال خجندی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

چه عیب ار خون بگریم چون مرا رندی ز کوی خود

دلم خونست ازین درد و نمی‌آرم به روی خود

چو راز خود گشایم با تو چندان گریه زور آرد

که یابم صد گره همچو صراحی در گلوی خود

از آن رو اشک حسرت دم‌به‌دم در آستین ریزم

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در رثاء سلطان یعقوب

 

زهی هم در جوانی سوی حق آورده روی خود

گذشته در اوان عز و ناز از آرزوی خود

ترا زیبد که عمری با همه کس مهر بنمایی

چو خورشیدت نباشد میل دل یکذره سوی خود

زهی آیینه ی گیتی که در گیتی چو جام جم

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۹

 

نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود

ز غیرت دست خود پیوسته دارم بر گلوی خود

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

 

دلا گم کرده‌ای خود را درآ در جستجوی خود

نیی از غنچه کم، سر در گریبان کن به بوی خود

مرا بی‌ابرو دارد فلک چون پشت آیینه

زنم در رنگ گوهر غوطه، گر در آبروی خود

پس از مردن مکن از زمزم آلوده‌ای زاهد

[...]

فیاض لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳۲ - حکایت

 

که فردا چو بیند سیه‌موی خود

بگرداند از پیرزن روی خود

آذر بیگدلی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱

 

باردادیمش مکان در کوی خود

ساختیمش مسکنی خوش سوی خود

نشاط اصفهانی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۶ - در نهی از غیبت

 

کس ار نیک باشد ز بدگوی خود

چرا افکند چین درابروی خود

بلند اقبال
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۶۲- آیات ۱۲۲ تا ۱۲۳

 

ماه کی پوشد ز عوعو روی خود

بوالحکم را گو بمان در خوی خود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۴- سوره نساء » ۳۲- آیات ۱۷۱ تا ۱۷۵

 

هم نماید راهشان بر سوی خود

راست راهی تا لقای روی خود

صفی علیشاه
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۶ - دیدی که رسوا شد دلم

 

فریاد اگر، از کوی خود

وز رشته گیسوی خود

رهی معیری