اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور
به هر کوی جویی چنان خون گذشت
که از شهر یک میل بیرون گذشت
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید
بگفتند یک شب چه و چون گذشت
کزآن دشت خون تا به جیحون گذشت
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳
موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت
آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت
تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم
از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت
با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۷
کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
تا سر مژگان رسید، از صد محیط خون گذشت
قمریی بر لوح خاک از نقش پایش نقش بست
سرو من هر جا که با آن قامت موزون گذشت
آتش سودا نمی خوابد به افسون اجل
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
شد بهار از توبهکردن بایدم اکنون گذشت
میرسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرونماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری
یاد عابس کز دل جیحون گذشت
موج اشکش از سر گردون گذشت
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۹ - در معنی اینکه پختگی سیرت ملیه از اتباع آئین الهیه است
زانکه فکرش گرچه از گردون گذشت
از حد دین نبی بیرون گذشت
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۴۲ - در فن تعمیر مردان آزاد
همت او آنسوی گردون گذشت
از جهان چند و چون بیرون گذشت
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
از غم زلفت ندانم دوش بر من چون گذشت
اینقدر دانم که دود آهم از گردون گذشت
گر بگویم شمه ای از آن جگرها خون شود
آنچه بی لعل لبت بر ایندل پرخون گذشت
بیتو بگذشت آنچه ایلیلای جان بر من شبی
[...]