گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳

 

نگر تا چه فرمایی اکنون مرا

غم آمد تو را دل پر از خون مرا

فردوسی
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

درتو گم گشتم تویی اکنون مرا

در درون تو شدم بیرون مرا

عطار
 

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۲ - بوسه بر باد (۲)

 

از آن بارگه شاه بیرون مرا

اگر کردی و ریخت خون مرا

سلمان ساوجی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

پیش تو دیده گر نبود غرق خون مرا

خون می چکد زدیده و دل در درون مرا

من خود نشان تیر ملامت نگشته ام

عشقت نشانه ساخت به داغ جنون مرا

رخسار لاله رنگ تو در دیده بایدم

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

عرضه مده بدور گل ساغر لاله گون مرا

کزمی و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا

بود ببوی گلرخی میل دلم سوی چمن

خاصه که خود نسیم گل آمده رهنمون مرا

اهل صلاح را بکف ساغر شهد و شیر به

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا

عشق تو ره نمود بکوی جنون مرا

هم سینه شد پر آتش و هم دیده شد پر آب

در آب و آتشست درون و برون مرا

شوخی که بود مردن من کام او کجاست؟

[...]

هلالی جغتایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۳

 

من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا

ورنه شهبازی ز چنگت می‌کشد بیرون مرا

زود می‌بینی رگ جانم به چنگ دیگری

گر نوازش می‌کنی زین پس به این قانون مرا

آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳

 

در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا

شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا

از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست

چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا

خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴

 

کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا؟

چون شفق سازد فلک پرواز گلگون مرا

از محک افزون شود قدر زر کامل عیار

سرکشی از سنگ طفلان نیست مجنون مرا

پخته شد از گوشه عزلت شراب نارسم

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

نیست غمخوار چو لیلی، دل محزون مرا

شانه بس پنجه آن خور سر مجنون مرا

کشته تیغ سمورند همه خود سازان

ای نمد سخت خریدی تو از آن خون مرا

کرده ام خون بدل از منع رخ جانانش

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷

 

وهم راحت صید الفت‌کرد مجنون مرا

مشق تمکین لفظ‌گردانید مضمون مرا

گریه توفان‌کرد چندانی‌که دل هم آب شد

موج سیل آخر به دریا برد هامون مرا

داده‌ام ازکف عنان و سخت حیرانم‌که باز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸

 

بسکه‌ وحشت کرده‌ است آزاد مجنون‌ مرا

لفظ نتواند کند زنجیر مضمون مرا

در سر از شوخی نمی‌گنجد گل سودای من

خم حبابی می‌کند شور فلاطون مرا

داغ هم در سینه‌ام بی‌حسرت دیدار نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح زبده اوصیا و سرور اولیا و نخبه اتقیا حضرت علی(ع)

 

می دهی ساغر به یاد آن لب میگون مرا

ساقی امشب می کنی تا کی به ساغر خون مرا

مدعی پیوسته گوید عیب او غافل که عشق

چهره لیلی نمود از دیده مجنون مرا

در درون خلوت دل عشق آن زیبا جمال

[...]

عمان سامانی
 
 
sunny dark_mode