فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
بدانست رستم که آن نیست گور
ابا او کنون چاره باید نه زور
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱
یکی برز کوهست از ایدر نه دور
همه جای خوردن گه کام و سور
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۸ - سخن دقیقی
فرود آمدند از چمنده ستور
شکسته دل و چشمها گشته کور
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۶ - سخن دقیقی
پس آن شاهزاده برانگیخت بور
همی کشت گرد و همی کرد شور
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷
به منزل که انگیزد این بار شور
بود آب و جای گیای ستور
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷
که با دژ چه کردم به دستان و زور
به نام خداوند کیوان و هور
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷
چنین داد پاسخ کز ایدر ستور
نیابد مگر چشمهٔ آب شور
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۴
خداوند کیوان و ناهید و هور
خداوند پیل و خداوند مور
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵
می خسروانی به جام بلور
گسارنده می داد رخشان چو هور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴
به دادار گیتی که او داد زور
فروزندهٔ اختر و ماه و هور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۹
نجنبید رستم نه بنهاد گور
زواره همی کرد ازان گونه شور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۹
بزد پاشنه سنگ بنداخت دور
زواره برو آفرین کرد و پور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۰
گرامی کن ایوان ما را به سور
مباش از پرستندهٔ خویش دور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۰
برآساید از رنج مرد و ستور
دل دشمنان گردد از رشک کور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲
بسان پلنگی که بر پشت گور
نشیند برانگیزد از گور شور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸
همی گفت کای پاک دادار هور
فزایندهٔ دانش و فر و زور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳
به خاشاک کرده سر چاه کور
که مردم ندیدی نه چشم ستور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳
همه دشت غرمست و آهو و گور
کسی را که باشد تگاور ستور
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳
ز گفتار او رستم آمد به شور
ازان دشت پرآب و نخچیرگور
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۸
چو یاور نبودش ز نزدیک و دور
یکی نامه بنوشت نزدیک فور