ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱ - ابیات پراکنده از رباعیات
از ترکستان که بود آرندهٔ تو
گو رو دیگر بیار مانندهٔ تو
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی
ای هفت فلک فکندهٔ تو
ای هر که به جز تو بندهٔ تو
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۹۰
ای جانِ من سوخته دل زندهٔ تو
وز خجلت فعل خود سرافکندهٔ تو
بپذیر مرا که جزتو کس نیست مرا
گر نپذیری کجا رود بندهٔ تو
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک
بدو گفتا چرا گریندهٔ تو
که می بفروشمت چون بندهٔ تو
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
تو شاهی و تمامت بندهٔ تو
ببوی عشق اینجا زندهٔ تو
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸
گفتا کئی تو، من بنده تو
بیجرم از چشم افکنده تو
گاهی ازین در گاهی از آن در
باری ز هر در جوینده تو
در جست و جویت ز آنم که باشد
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان
بدو گفت ای شکر شرمنده تو
چه موجب داشت شکر خنده تو
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۴ - پرسیدن دایه از زلیخا سبب گداختن و سوختن وی را در مشاهده شمع جمال یوسف علیه السلام
همین بس طالع فرخنده تو
که سلطان تو آمد بنده تو
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را
که ای صد همچو خسرو بنده تو
ز احسان توام شرمنده تو
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲۳ - حکایت مجنون که بسبب احسانی که بسگ لیلی نمود دلش از دولت وصال بیاسود
که: ای من در وفا شرمنده تو
سگ یار منی، من بنده تو
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵
ای دوست منم ز جرم شرمنده تو
مخلوق تو وسگ تو وبنده تو
در عالم عشق جان من مرده تو
در هر دو جهان روان من زنده تو
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸
ای صبح خجل ز روی فرخنده تو
خورشید به بزم حسن شرمنده تو
تا دامن دیده شکرستان گردد
زین شهد که ریزد از شکر خنده تو
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴
واعظ چه کسست؟ کمترین بنده تو!
مسکین تو، محتاج تو، افگنده تو!
تو خواجه دلنواز بخشنده من
من بنده روسیاه شرمنده تو
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۳۹ - رباعیات در مدح حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
ای شوکت ایزدی برازندۀ تو
جز تو همه ماسوای حق زندۀ تو
از کار من خسته تغافل تا کی
آخر نه توئی خدا و من بندۀ تو
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸
ای آنکه تو خالقی و ما بنده تو
بر بنده عطا بود برازنده تو
از خاک بجز گناه زیبنده نبود
با خاک کن آنچه هست زیبنده تو