گفتا کئی تو، من بنده تو
بیجرم از چشم افکنده تو
گاهی ازین در گاهی از آن در
باری ز هر در جوینده تو
در جست و جویت ز آنم که باشد
جوینده تو با بنده تو
گر پای امکان پیش است ما را
باشد درین ره پوینده تو
گوی آن دهان را باشد که ما را
سازد به بوسی شرمنده تو
دل کز بر من گم شد تو داری
دانستم ای جان از خنده تو
گفتی کمالت بهر چه گویند
آن رو که باشم من بنده تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گویا گفتگویی میان بنده و معشوقهاش است. بنده خود را در جستوجوی معشوق میبیند و از او میپرسد که کیست. او احساس میکند که معشوقش در هر در و کوچهای او را میجوید و پایانی برای این جستوجو وجود ندارد. بنده به عشق و وابستگیاش به معشوق اشاره میکند و در مییابد که معشوق با خندهاش دل او را گم کرده است. در نهایت، بنده متوجه میشود که معشوق بهترین حالت کمال را دارد و او بر این محور زندگیاش میچرخد.
هوش مصنوعی: گفت: چقدر تو را میشناسم، من که به خاطر تو خودم را از چشمها دور کردهام.
هوش مصنوعی: گاهی به این سو و گاهی به آن سو برو و از هر جا که برای تو سخن است، جستوجو کن.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا کسی را پیدا کنم که مانند تو به دنبال من باشد و به من اهمیت بدهد.
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر امکان دارد، ما مسافران آن هستیم.
هوش مصنوعی: آن دهانی که ما را به بوسهای شرمنده میکند، باید تو را بگوید.
هوش مصنوعی: دل من که از کنارم دور شده، حالا متوجه شدم که تو با خندهات جان مرا به دست آوردی.
هوش مصنوعی: گفتی برای کمال و زیبایی تو چه میگویند؛ اما من فقط میخواهم بگویم که من بنده و تحت نظر تو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.