گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

ای جانِ من سوخته دل زندهٔ تو

وز خجلت فعل خود سرافکندهٔ تو

بپذیر مرا که جزتو کس نیست مرا

گر نپذیری کجا رود بندهٔ تو

میرداماد

ای صبح خجل ز روی فرخنده تو

خورشید به بزم حسن شرمنده تو

تا دامن دیده شکرستان گردد

زین شهد که ریزد از شکر خنده تو

واعظ قزوینی

واعظ چه کسست؟ کمترین بنده تو!

مسکین تو، محتاج تو، افگنده تو!

تو خواجه دلنواز بخشنده من

من بنده روسیاه شرمنده تو

نیر تبریزی

ای شوکت ایزدی برازندۀ تو

جز تو همه ماسوای حق زندۀ تو

از کار من خسته تغافل تا کی

آخر نه توئی خدا و من بندۀ تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه