گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۶ - پاسخ دادن خسرو، شیرین را

 

چه درویش و چه سلطان تا دمی هست

به قدر خویش هر یک را غمی هست

سلیمی جرونی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده

 

غافل مگذر بتکده را هم حرمی هست

زان سوی خرابات چو رفتی صنمی هست

در دیده نمک ریز که خوابت نرباید

شایسته دریافتن از عمر دمی هست

در عشق چو عقل و خرد باده پرستان

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۹

 

هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست

در هر شکن زلف تو بیت الصنمی هست

در هر چه کند صرف به جز آه، حرام است

چون صبح، ز آفاق کسی را که دمی هست

در دایره قسمت بیشی طلبان است

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست

گرچشم وفا نیست، امید ستمی هست

شد روشنم ازگوشهٔ خود، سرّ دو عالم

آیینهٔ زانوست، اگر جام جمی هست

می خواست رقیب از سخنم رنجه کند دل

[...]

حزین لاهیجی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

گفتم که تو را نیست وفاگفت کمی هست

گفتم به منت هست نظر گفت دمی هست

گفتم صنما از غم عشق توهلاکم

گفتا ز هلاک چوتوما را چه غمی هست

گفتم که بود بینی وابروی تو رامثل

[...]

بلند اقبال
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۹۰ - ظل‌الاله

 

نه پنداری که جز او آدمی هست

و یا جز ملک عشقش عالمی هست

صفی علیشاه
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۴۷ - گدای جلوه رفتی بر سر طور

 

گدای جلوه رفتی بر سر طور

که جان تو ز خود نامحرمی هست

قدم در جستجوی آدمی زن

خدا هم در تلاش آدمی هست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۵ - نهان در سینهٔ ما عالمی هست

 

نهان در سینهٔ ما عالمی هست

بخاک ما دلی در دل غمی هست

از آن صهبا که جان ما بر افروخت

هنوز اندر سبوی ما نمی هست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۳۱ - درین عالم بهشت خرمی هست

 

درین عالم بهشت خرمی هست

بشاخ او ز اشک من نمی هست

نصیب او هنوز آن های و هو نیست

که او در انتظار آدمی هست

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۲ - بخاک ما دلی ، در دل غمی هست

 

بخاک ما دلی ، در دل غمی هست

هنوز این کهنه شاخی را نمی هست

به افسون هنرن چشمه بگشای

درون هر مسلمان زمزمی هست

اقبال لاهوری