×
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۲۰
جان ترنجیده و شکسته دلم
گویی از غم همی فرو گسلم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱
ورین رنج آسان کنم بر دلم
از اندیشهٔ شاه دل بگسلم
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۰
چگونه کنم ترس را از دلم
بدین سان کز اندیشهها بگسلم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۱۰
پر از درد داراست روشن دلم
بکوشم کز اندرز او نگسلم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
بدان گه شود شاد و روشن دلم
که رنج ستمدیدگان بگسلم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان
بهر کار درویش دارد دلم
نخواهم که اندیشه زو بگسلم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹
من از راز پردخته کردم دلم
زتیمارجان را همیبگسلم
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲
بدو گفت بیژن که مشکن دلم
کنون یال و بازو ز هم بگسلم
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۶
بدین رزم بشکست گویی دلم
بر آنم که دل را ز تن بگسلم