بداد و دهش دل توانگر کنید

بر آزادگی بر سر افسر کنید

ز خواهندگان نامشان سر کنید

شمار اندر آغاز دفتر کنید

به دانش روان را توانگر کنید

خرد را ز تن بر سر افسر کنید

بدارید و با جان برابر کنید

چو خواهید کز پندم افسر کنید

پی کاخ آباد را بر کنید

به گل بام او را توانگر کنید

بکافور تن را توانگر کنید

زمشک از بر ترگم افسر کنید

شما یک زمان مویه کمتر کنید

وزین پایه و کوچه سر برکنید

یلان را چو از خاک بستر کنید

همان گه یکی آتشی برکنید

ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید

خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید

یک سر بپر همت ازین دامگاه دیو

چون مرغ بر پریده مقر بر قمر کنید

تا کی ز بهر تربیت جسم تیره‌روی

[...]

آخر یکی بکوی فلانکس گذر کنید

در حال این شکسته دل آخر نظر کنید

ما را ز روی آن گل خندان نشان دهید

او را زحال این دل غمگین خبر کنید

با آن رخ چوماه چه نام قمر برید

[...]

ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید

خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید

بیایید گو خاک را زر کنید

مداوای جان سکندر کنید

بجای غباری که بر سر کنید

به آمرزش من زبان‌تر کنید

عشوه‌شان را از چه رو باور کنید

یا چرا زیشان قبول زر کنید

ایدوستان ز صبر قبائی ببر کنید

دنیا پلیست از سر این پل گذر کنید

از تنگنای حبس طریق نجات نیست

یکره بسوی عالم باقی سفر کنید

پرواز در ریاض جنانتان گر آرزوست

[...]

به آن صید اقبال دیگر کنید

رخ همت از به به بهتر کنید

یاران خدای را به سوی او گذر کنید

باشد کش این خیال ز خاطر بدر کنید

در ما ز دست آتش و بر عزم رفتن است

چون آه ما زبان خود آتش اثر کنید

آتش زبان شوید و بگویید حال ما

[...]

ای مردگان ز خاک یکی سر به در کنید

بر حال زنده بتر از خود نظر کنید

ای مردگان ز خاک یکی سر به در کنید

بر حال زنده بتر از خود نظر کنید

غم چو شبخون می زند، هان دوستان لشگر کنید

جست و جویم گر کنید از بالش و بستر کنید

هیچکس در درد دل گفتن چو من فیروز نیست

حاضرم، بسم الله، اول گفت و گوی سر کنید

درد دل بسیار دارم، فرصت سوگند نیست

[...]