بخش ۴۵ - داستان نکته های حکمت راندن شاگردان ارسطو و خبر یافتن اسکندر از آن و عقدهای گوهر بر ایشان نثار کردن
ارسطو که در حکمت استاد بود
و زو کشور حکمت آباد بود
پی طالبان بود دور از حرم
یکی خانه اش نام بیت الحکم
بدان خانه هر گه برون آمدی
ز هر سو دو صد ذوالفنون آمدی
به شاگردیش صف کشیدی همه
می صرف حکمت چشیدی همه
یکی روز نامد برون تا به دیر
شد از انتظارش دل جمله سیر
بیایید گفتند تا یک به یک
زنیم از سخن نقد خود بر محک
دو سه نکته از حکمت آریم پیش
نماییم ازان حاصل کار خویش
یکی گفت کای گم به راه هوس
همین گمرهیت اندرین راه بس
که نبود امید تو در هیچ کار
به فضل خداوندگار استوار
به کار آر علمی که آموختی
مکش مشعلی را که افروختی
چو دانش به سوی کنش رهبر است
کنش مایه دانش دیگر است
بکش بر جهان عطف دامان ناز
که پیش تو افتد به خاک نیاز
بود این جهان زاغ مردارخوار
جهان دگر رشک باغ بهار
به تن مایه قوت این زاغ باش
به جان طایر شاخ آن باغ باش
دوم گفت گیتی یکی گلشن است
خدا جوی را دیده روشن است
خدا را به او بین و او را مبین
به بی رنگ شو رنگ و بو را مبین
بود خانه دل حریم خدای
مکن جز خدا را در آن خانه جای
چه لایق به قانون فرزانگی
که با حق کند خلق همخانگی
سیم گفت کین چند روز حیات
بود نقد گنجینه کاینات
خوش آن کس که راه خرد را گزید
بداد آن و عمر ابد را خرید
چهارم بدین نکته لب را گشود
که آینده آید چه دیر و چه زود
خوش آن کس که آب رخ خود نریخت
به نیکش رخ آورد و از بد گریخت
گذشته چو مرغیست جسته ز دام
ازو نیست در دست تو غیر نام
برایش نه غمگین و نی شاد باش
به کلی ز فکر وی آزاد باش
ز جان و دل پنجم این نکته خاست
که هر کس به حق راست با خلق راست
چو با حق کند بنده ناراستی
نیاید ازو هیچ جا راستی
مساق سخن چون بدینجا رسید
ز در ناگه آن پیر دانا رسید
بگفتا که در وقت این انتظار
کدامین سخن بودتان اختیار
بگفتند آنها که بگذشته بود
نوابخش گوش و زبان گشته بود
چو پیر آنچه گفتند با او شنفت
چو غنچه بخندید و چون گل شگفت
به گوش سکندر رسید این خبر
بفرمود تا عقدهای گهر
ببردند و زان رشته بگسیختند
به فرق فلک سایشان ریختند
ازیشان کسی سر به بالا نکرد
نظر در گهرهای والا نکرد
ارسطو به تحسینشان لب گشاد
که این عقل و دین از جهان گم مباد
بر آن چند دعوی که پرداختید
ز همت بلندی گوا ساختید
به هر کار کاینجا رساندید رخت
بگیرید دامان آن کار سخت
به آن صید اقبال دیگر کنید
رخ همت از به به بهتر کنید
بیا ساقیا می روانتر بده
سبک باش و جام گرانتر بده
به کف باده در ساغر زر درآی
چو به داری از به به بهتر گرای
بیا مطربا بر یکی پرده ایست
مکن کین عجب جانفزا پرده است
به هر پرده رازی بود دلنواز
که آن را ندانند جز اهل راز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ارسطو و دانشجویانش است که در طلب علم و حکمت هستند. ارسطو که خود استاد علوم فلسفی است، در خانهای به نام "بیت الحکم" با شاگردانش گردهم میآید. یک روز که ارسطو غایب میشود، دانشجویان ناامید شده و نکاتی درباره حکمت و علم را مطرح میکنند. آنها به یکدیگر یادآوری میکنند که باید علم را به عمل درآورند و در پی حقیقت باشند. نکات مهمی در مورد زندگی، دانش و رابطه با خداوند مطرح میشود، از جمله اینکه زندگی باید با خرد و دانایی همراه باشد و نباید در دام گذشته یا آینده گرفتار شد. در پایان، پیر دانایی به آنها میپیوندد و از تلاشهایشان ستایش میکند. در نهایت، شعری سرشار از حکمت و نقد زندگی ارائه میشود که به اهمیت علم و عمل آگاهانه اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ارسطو فردی بود دانا و با تجربه در زمینه فلسفه و حکمت، و به وسیله او سرزمین حکمت و دانش رونق گرفت و پیشرفت کرد.
هوش مصنوعی: کسانی که در پی او هستند، دور از کعبه و حرم، خانهای به نام بیتالحکم دارند.
هوش مصنوعی: هر زمانی که از آن خانه بیرون آمدی، از هر طرف چندین هنرآموز به سمت تو آمدند.
هوش مصنوعی: تو در صف شاگردی بودی و همه حکمت را نوش جان کردی.
هوش مصنوعی: یک روز، کسی از خانه بیرون نرفت و به دیر نرسید و دل همه از انتظار او ناخوش و خسته شد.
هوش مصنوعی: بیایید تا هر کدام به نوبت عقاید و نظرات خود را بیان کنیم و آنها را از نظر کیفیت بسنجیم.
هوش مصنوعی: چند نکته از دانایی و حکمتی که به دست آوردهایم، برای نمایش و بیان نتایج کار خود پیش میگذاریم.
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای شخص گمشده در جادهٔ آرزو، همین سردرگمیات در این مسیر کافی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نبود امید به تو در هیچ زمینهای، نتیجه وجود لطف و رحمت خداوند است.
هوش مصنوعی: علمی که آموختهای را به کار ببر و لازم نیست شمعی که روشن کردهای را خاموش کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که دانش راهنمای عمل است، عمل نیز منبعی برای کسب دانش جدید میشود.
هوش مصنوعی: دست لطف و محبتت را بر جهانیان بگستران، چرا که در مقابل تو نیازمندیها به خاک میافتند.
هوش مصنوعی: این جهان مانند زاغی است که از مردارها تغذیه میکند و دنیای دیگری وجود دارد که بهشت و زیباییهای بهار را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: به بدنت قدرتی بده که مانند زاغ (نوعی پرنده) باشی و با جان و دل درختان باغ را حمایت کن.
هوش مصنوعی: دوم گفت که دنیا مانند یک باغ گل است و خداوند نهر آب را مشاهده کرده و روشنایی آن را دیده است.
هوش مصنوعی: خدا را به عنوان حقیقت pure و خالص ببین و خود را از قید و بندهای رنگ و بو و آرایشهای ظاهری رها کن. به معنای دیگر، از ظواهر بگذران و به عمق و اصل وجود توجه کن.
هوش مصنوعی: دل مانند خانهای است که متعلق به خداست، پس در آن خانه هیچکس جز خدا نباید جایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: چه کسی شایسته قوانین دانایی است که با حق و حقیقت زندگی مردم را سامان ببخشد و همگام باشد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زندگی چه مدت دوام دارد و در مقابل ارزش واقعی، گنجینهای که در کیهان وجود دارد، چه ارزشی دارد. به عبارت دیگر، زمان حیات انسان کوتاه است و باید قدر لحظات و داشتههای ارزشمند زندگی را دانست.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که راه عقل و دانش را انتخاب کرده باشد، زیرا با این انتخاب، او به سعادت و عمر جاودان دست پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: در واقع، فردی در اینجا اشاره میکند که درباره آینده صحبت کرده و میگوید که خوب است این نکته را در نظر بگیریم که آینده هرچقدر هم دیر یا زود برسد، به هر حال خواهد آمد.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که زیبایی چهرهاش را نثار دیگران نکرد و با نیکی به او روی آورد و از زشتیها دوری گزید.
هوش مصنوعی: گذشته مثل پرندهای است که از دام رسته و دیگر در دست تو فقط نامی از آن مانده است.
هوش مصنوعی: برای او نه غمگین باش و نه خوشحال، بهطور کامل از فکر او آزاد باش.
هوش مصنوعی: از تمامی وجودم، این نکته به وجود آمد که هر کسی با حقیقت و صداقت رفتار کند، در تعامل با دیگران نیز باید صادق باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که بندهای با حق به درستی رفتار نکند، در هیچ جایی از او راستگویی و صداقت نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی سخن به اینجا رسید، ناگهان آن wise پیر به در رسید.
هوش مصنوعی: او گفت در زمان این انتظار، کدام سخن را برگزیدید.
هوش مصنوعی: گفتند کسانی که از ماجراها آگاه بودند، گوش و زبان آن شخص به سبب گذشت زمان به حالتی جدید و تغییر یافته درآمده بود.
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی سالخورده سخنانی را میگوید، نوجوانی به آن گوش میدهد. او مانند غنچهای میخندد و هنگامی که میبالد و به بلوغ میرسد، شگفتزده میشود.
هوش مصنوعی: سکندر از شنیدن این خبر مطلع شد و دستور داد که جواهرات را بستهبندی کنند.
هوش مصنوعی: آنها را برداشتند و از آن رشته جدا کردند، به گونهای که سایههایشان بر بالای آسمان پخش شد.
هوش مصنوعی: هیچیک از آنها نگاه خود را بالا نبردند و به جواهرات باارزش ننگریستند.
هوش مصنوعی: آرستوی بزرگ به ستایش از آنها پرداخت و گفت: امیدوارم که این عقل و دین هرگز از دنیای ما نرود.
هوش مصنوعی: شما با تلاشی که برای اهداف خود انجام دادید، توانستید به خواستههای خود دست یابید و اعتبار و اعتماد به نفس زیادی برای خود بسازید.
هوش مصنوعی: هر کاری که در اینجا کردهاید، باید از آن دست بکشید و از انجام آن کار دشوار خود را کنار بکشید.
هوش مصنوعی: در جستجوی موفقیت، دیگر به شانس و اقبال نپردازید، بلکه با تلاش و عزمی راسخ، خود را بسازید و پیشرفت کنید.
هوش مصنوعی: بیایی و می را با شتاب بیشتری به من بده، راحت باش و جامی با ارزشتر به من بده.
هوش مصنوعی: اگر در دستت جام زرین بادهای است، پس چرا به چیزهای کمارزش نظر کنی؟ به چیزهای بهتر برگرد.
هوش مصنوعی: بیا ای مطرب، یک آهنگ بزن و درنگ نکن، زیرا این آهنگ به اندازهای زیبا و روحافزا است که جان را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: در هر لباس و پوشش، رازی جالب و دلنشین وجود دارد که فقط افراد آگاه و متخصص در آن میتوانند آن را درک کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.