گنجور

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟

 

عمر را کرد در طلب مصروف

بی کسل همچو شبلی و معروف

سلطان ولد
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

خواهی که بیابی از همه چیز وقوف

یا در دو جهان به فضل گردی معروف

از صفحه رخساره خوبان شب و روز

می خوان چو نسیمی از خدا علم حروف

نسیمی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۳

 

بجز در نهی منکر امر معروف

نمی‌سازد حواس خویش مصروف

قائم مقام فراهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۵ - جواب

 

بحد ظرف و استیلای مظروف

بمستی اولیا را کرد معروف

صفای اصفهانی