فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
یکی خواب از دو چشم من ستردهست
یکی گیتی ز یاد من ببردهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
بتا تا مرگ جان تو ببردهست
بزرگ امید من با تو بمردهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
بدین گونه تنم را مهر کردهست
که نیمی سوخته نیمی فسردهست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۷ - در طلب دنیا و غرور او گوید
تو مشو غرّه کو سیه چردهست
کان سیاهه سپید بر کردهست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵۷ - اندر صفت نقص دنیا
دنیی از دین همیشه آزردهست
کاب دنیا جمال دین بردهست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۵۱ - اندر نگاه داشتن راز و مشورت کردن
زنده سر جز به زنده نسپردهست
زانکه سر جان زنده را مُردهست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق
کسی کز عشق خالی شد فسردهست
گرش صد جان بوَد بیعشق مُردهست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
گر من آنها کنم که او کردهست
هم از آنها خورم که او خوردهست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
چون تو صد آدمی ز ره بردهست
هریکی بر گریوه مردهست
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
خللها زین همه دلهای مُردهست
که دلها را هوا از راه بُردهست
عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
کسی کوداندت بیرون پردهست
که هر کو در درون شد محو کردهست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
مرا جان و جهان چون زیر پردهست
جهان افروز انگارم که مردهست
عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
ترا هرجا که ماهی زیر پردهست
اگر رغبت نمایی عقد کردهست
عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو
غلط گفتم که پیه آبه نخوردهست
که بیتو دست سوی آن نکردهست
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
دل بهر تو صد تیغ ملامت خورده ست
صد زخم ز تیغت به قیامت برده ست
در عهد تو چون کسی سلامت طلبد
روزی که تو زاده ای سلامت مرده ست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه
می خورد زخم لیکن افسرده ست
نیست آگه که زخم ها خورده ست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۴ - قصه عاشق شدن صاحب فتوحات مکیه قدس الله تعالی سره که عشق مفرط از دل وی سر زده بود و معشوق معین و معلوم نی
زانچه از ذوق خود بیان کرده ست
در فتوحات مکی آورده ست
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۳۸ - حکایت آن متورع آبی از قبول مرغابی شکار کرده به چنگل بازی طعمه از غیر وجه خورده
رخشت این ره چو به پایان برده ست
جو ز توزیع گدایان خورده ست
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۳ - عقد دوازدهم در سر فقر که برقع سواد الوجه فی الدارین بیاض چهره هستی خود نهفتن است فی مرتبتی العلم و العین
هر چه رویت به سوی خود کرده ست
گر همه جان تو باشد پرده ست
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۱ - حکایت راهبی که فریفته نشد به دعوی شیطان که گفت من عیسی ام از آسمان نزول کرده
گر همان دین نخست آورده ست
خالی از فایده کاری کرده ست