ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۹۵
از جور و ستیز تو بهر بیهده ای
در هر نفس از سینه بر آرم سده ای
ای روی تو در چشم رهی بتکده ای
مردی نبود ستیزه با دلشده ای
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶۱ - سؤال کردن فرامرز(و) پاسخ دادن پیر برهمن
به پاسخ بدو گفت تا بنده ای
ز خورشید رخشنده تر دیده ای؟
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۰۶ - رفتن قبادِ کاوه به کارزار کوش
من اکنون فرستم فرستاده ای
جوانی هشیوار و آزده ای
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - در نصیحت
ای که غافل ز حال خود شدهای
چون بدانجا روی که آمدهای
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۹
برو ای عشق که تا شحنه خوبان شدهای
توبه و توبه کنان را همه گردن زدهای
کی شود با تو معول که چنین صاعقهای
کی کند با تو حریفی که همه عربدهای
نی زمین و نه فلک را قدم و طاقت توست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۵
جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای
مست دگر بادهای کاحمق و بس سادهای
دل چه بدو دادهای رو که نیاسودهای
گنج روان در دلت بر سر گنج این گلت
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۷۱
ای آنکه حریف بازی ما بدهای
این مجلس جانست چرا تن زدهای
چون سوسن و سرو از غم آزاد بدی
بنده غم از آن شدی که خواجه شدهای
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را
ترک عیسی کرده خر پرودهای
لاجرم چون خر برون پردهای
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۱ - آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا
سر ببخشد شکر خواهد سجدهای
پا ببخشد شکر خواهد قعدهای
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۵ - در بیان آنکه جانها تا در عالم معنی پنهان بودند زشت از خوب ظاهر نمیشد حق تعالی ارواح را در قوالب و اشباح فرستاد تا خوب از زشت پیدا گشت که اَلسَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فی بَطْنِ اُمِّهِ وَ الشَّقی مَن شَقی فی بَطْنِ اُمِّهِ. و در تقریر آن که چون شاگرد از استاد اندک آموزد هرگز اوستاد بدو فخر نکند بلکه از وجود او ننگ دارد ولیکن از آن شاگردی که صنعتش را عظیم آموخته باشد، و در حقیقت فخر کردن از او فخر کردن از خود باشد از آن رو میفرماید پیغمبر علیه السلام که اَلفَقْرُ فَخْری.
تو کم از کوه و از ستون بده ای
کاین چنین عاشق جهان شده ای
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۳ - در تفسیر و هو معکم اینما کنتم و نحن اقرب الیه من حبل الورید و فی انفسکم افلا تبصرون و من عرف نفسه فقد عرف ربه و قلوب العارفین خزائن اللّه.
گفت او را عسس که خریده ای
طالب این از آن سبب شده ای
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۷ - رها کردن سام قلواد را و جنگ کردن با ارقم دیو
ندانی مرا نام نشیندهای
که پیکار ارقم پسندیدهای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنموده ای
شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کرده ای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
جرعه ای از جام عشق خود بخاک افکنده ای
ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کرده ای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیده ای
آنکه از خود جلوه ای بر خود تمنا کرده ای
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۳
من کیستم ای شوخ دل از کف شده ای
آتش به دکان هستی خود زده ای
با غیر تو خوش نشین کز آشوب غمت
خون شد دل ما و سینه آتشکده ای
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اهل فسق و معاصی
خاردان آن را که خرما دیده ای
ای که بس نان کور و بس نادیده ای
تخته بند است آنکه تختش خوانده ای
صدر پنداری و بر در مانده ای
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا
یعنی ای بابا تو تاکی مانده ای
کل نفس ذائقه نشنیده ای