گنجور

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۵۱ - راندن پیر، کوش را، و پشیمان شدن کوش

 

همانا که دیر است تا ایدر است

هم از بهر کاری به رنج اندر است

ایرانشان
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست

نتوان گفت که در صدر تو او کم قدر است

صدر تو دایرهٔ جاه و جلال است مقیم

در تن دایره هرچا که نشینی صدر است

خاقانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

ترا به دین و دیانت درون بپاید راست

که کارهاست چو دین و دیانت آید راست

نماید ار کم خویشت فزون، مشو خوش، زانک

یکی به دیده احول دو می نماید راست

تو دیده راست کن، از کج روی مرنج که پیر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

میل دریا که دل تواند اندر است

آن طبیعت جانت را از مادر است

شیخ بهایی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۹ - ذکر آمدن لشگر به خیمه گاه

 

الله او را خود چه در آتش، در است؟

نه سمندر، نه خلیل آذر است

نیر تبریزی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۱۰ - الولایه الکبری

 

هم آثارش بظاهر شرح صدر است

زرب نورت هلالی یا که بدر است

صفی علیشاه