گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر نکوکار » پادشاهی اردشیر نکوکار

 

ور ایدونک با ما نسازد جهان

بسازیم ما با جهان جهان

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۶ - داستان دهقان توانگر

 

به یک بنده بدهد سراسر جهان

ندارد به کاهش زمان جهان

اسدی توسی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲ - فارک و بازماندگانش

 

ز گیتی برون رفت شاه جهان

پراگنده شد تخمش اندر جهان

ایرانشان
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح تمغاج خان

 

بشهریار جهان داد کردگار جهان

جهان سراسر تا راست کردگار جهان

براست کردن کار جهان رسید و رسد

بشهریار جهان لطف کردگار جهان

ندا رسید بگوش جهانیان ز ملک

[...]

سوزنی سمرقندی
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۲ - وصلت نامه از مقالات شیخ بهلول در رموز توحید

 

سر احمد بود عثمان در جهان

دوست احمد بود اندر دو جهان

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۶ - حکایت الوصال فی شرح البلال

 

از یکی شد کوه پیدا در جهان

از برای ساکنی این جهان

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۶ - المقالة برهان المحققین شیخ لقمان قدس سره

 

من بغیر تو نبینم در جهان

قادر و پروردگار دو جهان

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

تا مراد خود بیابی در جهان

بگذری از این جهان و آن جهان

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم

 

در قران این جهان با آن جهان

این جهان از شرم می‌گردد جِهان

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۱ - در بیان آن که هر نبی و ولی که به عالم آمد و می‌آید نفحه‌ایست از حق تعالی. هر که را از یک نفحه مقصود حاصل نشد و آن نفحه فوت گشت نومید نباید شدن و نفحه دیگر باید طلبیدن، که تا عالم باقی است وجود مبارک ایشان باقی خواهد بودن، چنان که پیغامبر فرمود که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ الا فَتَعْرِضوا لَها. و در تقریر آن که بعضی از اولیا را حق تعالی پنهان میدارد، اگرچه همه عالم را صدق و عشق و دین و یقین از او می‌افزاید و همه بدو قایم اند و احوالشان از او در ترقی است. لیکن او را به تعیین نمیدانند تا به ظاهر شکرش به جا آرند و خان و مان فدای او کنند الا او میداند و می‌بیند که همه از او زنده‌اند و بر کار اند. همچنان که درختان و نباتات نشو و نما از بهار دارند و از بهار بی‌خبر اند، خلق عالم نیز از او میبرند و نمیدانند اما او میداند. همچون غلامان سه ساله و دو ساله و یک ساله که خواجهٔ خود را ندانند، الا خواجه میداند که غلامان اویند

 

کار ماراست بعد از این بجهان

چون شدیم از جهان خاک جهان

سلطان ولد
 
 
۱
۲