نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج
عُشرِ ادب خوانده ز سبعِ سما
عذر قدم خواسته از انبیا
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۲ - مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف
میرود از جوهرِ این کهربا
هر جوِ سنگی به منی کیمیا
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۸ - مقالت پنجم در وصف پیری
زانکه زنی نان کسان را صلا
بِه که خوری چون خر عیسی گیا
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۰ - مقالت ششم در اعتبار موجودات
یا ز قفس چنگل او کن جدا
یا قفس خویش بدو کن رها
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی
صرف شد آن بدره هوا در هوا
مفلس و بدره ز کجا تا کجا؟
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۸ - مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبَران
از نویی انگور بود توتیا
وز کهنی مار شود اژدها
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷
سبحان خالقی که صفاتش ز کبریا
در خاک عجز می فکند عقل انبیا
گر صد هزار قرن همه خلق کاینات
فکرت کنند در صفت عزت خدا
آخر به عجز معترف آیند کای اله
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - قصیده عربی از سید حسن غزنوی مشهور به اشرف
سلام کمانم النسیم تنفسا
باسرار ورد و هو متبسم ندی
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - قصیده عربی از سید حسن غزنوی مشهور به اشرف
سلام کانفاسی اذا کنت ناطقا
به مدح رسول الله جدی و سیدی
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱
سبحان قادری که صفاتش ز کبریا
بر خاک عجز میفکند عقل انبیا
گر صد هزار قرن همه خلق کاینات
فکرت کنند در صفت و عزت خدا
آخر به عجز معترف آیند کای اله
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲
ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا
پرواز کن به ذروهٔ ایوان کبریا
بر دل در دو کون فروبند از گمان
گر چشم خویش بازگشایی از آن لقا
سیمرغ وار از همگان عزلتی طلب
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳
مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا
کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا
روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم
موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا
چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴
خطاب هاتف دولت رسید دوش به ما
که هست عرصهٔ بیدولتی سرای فنا
ولی چو نفس جفاپیشه سد دولت شد
طریق دولت دل بسته شد به سد جفا
هزار جوی روان کابتر مزاج ازو
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵
اگر ز گلبن خلقش گلی به بار رسد
به حکم نیشکر آرد برون ز زهرگیا
خدایگانا امروز در سواد جهان
به قطع تیغ تو را دیدهام ید بیضا
چو اصل گوهر تیغت ز کوه میخیزد
[...]
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۲) پند کسری
چنین گفتست کسری باربد را
که بیاندوه اگر خواهی تو خود را
حسد بیرون کن از دل شاد گشتی
ز حق راضی شو و آزاد گشتی
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱۰
ماییم که با ما نبود هیچ روا
چون هیچ نباشد نبود هیچ سزا
تو هیچ مباش تا نباشد هیچت
چون هیچ نباشی نبود هیچ ترا
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۲۶
چون من بگذشتهام بجان زین دو سرا
تا کی ز گرانجانی تن بهر خدا
از پای فتادهام به روزی صد جا
خود را بدروغ چند دارم بر پا
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۰
شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پا
پای اندر بند و سر در آتش همه جا
گاهم بکشند و گه بسوزند به درد
یک سوخته سرگشتهتر از من بنما
عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
هرگز بود ای رفیق والا
وارسته تو از منی و از ما
من سایه صفت فتاده بر خاک
فارغ ز کشاکش تمنا
تو باز گشاده بال همت
[...]