سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا
عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
خوف اگر یک عقبه بنمائی مرا
از رجا صد عقده بگشائی مرا
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۱ - صحبت سیم با پیر حقیقت بین و یافتن مرید گوهر مقصود از حقه حق الیقین
کرد چو آن بندگشایی مرا
داد ز هر بند رهایی مرا
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۶ - گرفتن زلیخا سر راه یوسف را و التفات نایافتن و بعد از آن به خانه رفتن و بت را شکستن و ایمان به خدای تعالی آوردن و پس بر سر راه وی آمدن و التفات یافتن
به چشم خود ببین رسواییم را
به چشمم باز ده بیناییم را
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا
رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی
دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
گر نیندازم نظر بر عارضت از صبر نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶
چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
کشتی از یک قطره می، گردید دریایی مرا
چشم باز از پیش پا دیدن حجابم گشته است
از نظر بستن یکی صد گشت بینایی مرا
نرمتر صد پیرهن از خواب مخمل گشته است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷
در دل هر قطره آماده است دریایی مرا
هست در هر دانه ای دام تماشایی مرا
عشرت ملک سلیمان می کنم در چشم مور
هر کف خاکی بود دامان صحرایی مرا
نیست با گفتار لب، کیفیت گفتار چشم
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
در میان خلق عالم، کشت تنهایی مرا
بلکه زین وحشت رهاند سر بصحرائی مرا
گر شدم محروم دوش از خدمتت، معذور دار
بود مهمان عزیزی، همچو تنهایی مرا
بال عنقا، نقش طاووسی نمیگیرد بخود
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا
خوشتر آید نکهت گلهای صحرائی مرا
بسکه از سودای زلفش میکنم دیوانگی
گشته بر سر جمع داغش چون تماشائی مرا
چون ندارم چشم فیض از تیره روزان جهان
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت
چو خضر ار کنی رهنمایی مرا
ازین قید بخشی رهایی مرا