فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۳
چهل کرده مثقال هر خایهای
همان نیز گوهر گرانمایهای
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵
بدی را تو اندر جهان مایهای
هم از بیرهان برترین پایهای
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
که هوش تو بر دست همسایهای
یکی دزد و بیکار و بیمایه ای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳ - در نعت خواجه کاینات
شب از چتر معراج او سایهای
وز آن نردبان آسمان پایهای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد
چو دریا نگویم گران سایهای
همانا که چون کان گرانمایهای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر
از او هر زمان روح را مایهای
خرد را دگرگونه پیرایهای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را
شب از ماه بربست پیرایهای
شگفتی بود نور بر سایهای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۷ - نشستن اسکندر بر جای دارا
پس آنگاه با هر گرانمایهای
سخن گفت بر قدر هر پایهای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را
هزار آفرین بر چنان دایهای
که پرورد از انسان گرانمایهای
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۵ - در اندازه هر کاری نگهداشتن
بهاندازه هرکه را مایهای
دها و دهش را دهد پایهای
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
چون تو گم گشتی چنین در سایهای
کی ز سیمرغت رسد سرمایهای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی که خری به عاریت گرفت و آنرا گرگ درید
بود در کاریز بیسرمایهای
عاریت بستد خر از همسایهای
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۶
آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایهای
آفتاب او نهشت اندر دو عالم سایهای
آفتاب و چرخ را چون ذرهها برهم زند
وز جمال خود دهدشان نو به نو سرمایهای
عشق و عاشق را چه خوش خندان کنی رقصان کنی
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
دید شخصی فاضلی پرمایهای
آفتابی درمیان سایهای
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۵ - مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
همچو صیادی که گیرد سایهای
سایه کی گردد ورا سرمایهای
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش
آن کری را گفت افزون مایهای
که ترا رنجور شد همسایهای