گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

تو که از درد سری آه کنی

چه حدیثی سر این راه کنی

شمع آن مجلس اگر زانکه توئی

گشته ناگشته چرا آه کنی

افسری برنهدت عشق چو نای

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۲ - در باب توبه

 

نه که چون توبه از گناه کنی

باد پندار در کلاه کنی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۰ - در تدبیر این سفر

 

تا بدان نردبان نگاه کنی

بر نهی پای و برگ راه کنی

اوحدی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۵

 

چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی

جهان بیک نفس از آه من سیاه کنی

ز بزم میروی افتان و سر گران حالا

به راه تا سر دوش که تکیه‌گاه کنی

به رخصت تو مفید نمی‌شود چشمت

[...]

محتشم کاشانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۸

 

از دوری راه تا بکی آه کنی

منزل نشناسی و همین آه کنی

یا رب چه شود که بر سر هستی خود

یک گام نهی و قصه کوتاه کنی

رضی‌الدین آرتیمانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

بد برویش اگر نگاه کنی

گر غیور است، جان تباه کنی

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

که گفت مشک سیه را قرین ماه کنی؟

چو خال عارض خود روز من سیاه کنی

فغان که داد دل خود نخواهد از تو کسی

گهی که گوش به فریاد دادخواه کنی

به همرهی رقیب از بر تو میگذرم

[...]

سحاب اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶۵ - رضی آرتیمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

از دوری راه تا به کی آه کنی

از رهرو و رهزن طلب راه کنی

یارب چه شود که بر سر هستی خود

یک گام نهی و قصّه کوتاه کنی

رضاقلی خان هدایت