مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۸
عاشق نبوَد آن که سبُک چون جان نیست
شب همچو ستاره گرد مه گردان نیست
از من بشنو، این سخنِ بهتان نیست
بیباد و هوا رقص علَم امکان نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی
گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۱ - در بیان آنکه چون چلبی حسامالدین قدساللّهسره از دنیا نقل کرد خلق جمع شدند و ولد را گفتند که «بجای والد بنشین و شیخی کن. تا اکنون بهانه میکردی که حضرت مولانا قدسنااللّهبسره العزیز چلبی حسامالدین را خلیفه کرده بود. در این حال که او نقل کرد باید که قبول کنی و بهانه نیاوری» و منقاد شدن ولد و قبول کردن شیخی را.
هر که را درد نیست درمان نیست
جان کزو زنده نیست آن جان نیست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
دل ما را ز دست غم امان نیست
نشان شادمانی در جهان نیست
جهان پر آشنا و من به غم غرق
که دریای محبت را کران نیست
کسی کو یک زمان در عمر خوش بود
[...]
اوحدی » جام جم » بخش ۶۳ - در حال پیشه کاران راست کردار
آنچه آزار نیست عصیان نیست
مردم آزار مرد ایمان نیست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸
هر چیز که در ازل بدان فرمان نیست
کردن طلبش کار خردمندان نیست
وانچیز که بهر تو مقدر گشتست
گر میطلبی ورنه از آن حرمان نیست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۸
خواجه از قول باز میگردد
خواجه را شرط و قول و پیمان نیست
دلپذیر است قول او لیکن
لیکنش بازگشت چندان نیست
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۷ - غزل
دهانی را کزو قطعا نشان نیست
میانی را که هیچش در میان نیست
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
عشق آئین پارسایان نیست
سلطنت رسم بینوایان نیست
می به صوفی مده که آن صافی
در خور حال هی صفایان نیست
مگر آن دل که برقرار خودست
[...]
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۷
گفت صاحبدلی به من که چراست
که تورا شعر هست و دیوان نیست
گفتم از بهر آنکه چون دگران
سخن من پر و فراوان نیست
گفت هر چند گفته تو کم است
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱
الهی شکر و فضلت را کران نیست
که را حمد و ثنایت در زبان نیست
توکل کرده ی دریای حق را
به گلّه هیچ محتاج شبان نیست
به گنج درّ معنی کم تو دادی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست
به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم
ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست
مرا نیاز به روز وصال بسیارست
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
هزار محنت و غم چون فراق یاران نیست
هزار غم چو غم عشق غمگساران نیست
برفتم از نظر آن دلفریب و می گفتم
ترحّمت چه سبب بر امیدواران نیست
ز دیده اشک روان می رود ز هجر چه سود
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴
کدام دل که به داغ فراق بریان نیست
کدام دیده ی جان بی رخ تو گریان نیست
به جان رسید مرا دل ز روز درد فراق
شب فراق مرا گوییا که پایان نیست
اگر تو تلخ بگویی ورم برنجانی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵
در دل هر که عشق جانان نیست
مرده دانش که در تنش جان نیست
عاشق زلف و روی معشوقم
التفاتم به کفر و ایمان نیست
در خرابات چون من سرمست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶
هر کرا درد نیست درمان نیست
هر کرا کفر نیست ایمان نیست
بت پندار هر که او نشکست
نزد ما بندهٔ مسلمان نیست
هر که او جان فدای عشق نکرد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷
غنچهٔ باغ غیر خندان نیست
بگذر از غیر او که چندان نیست
هر که نقش خیال غیری بست
نقشبندی او به سامان نیست
عاقلی کی چه عاشقی باشد
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۱
ای جان پدر به حال ما رحمی کن
زیرا بی تو تمتعی از جان نیست
بسیار فراق تو کشیدم اما
زین بیش مرا تحمل هجران نیست
ملک و ملکوت تخت سلطانی ماست
[...]