گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مدح رکن الدین مسعود

 

عشق چون دل سوی جانان میکشد

عقل را در زیر فرمان میکشد

شرح نتوان دادن اندر عمرها

آنچه جان از دست جانان میکشد

تا کشید آن خط مشگین گرد ماه

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

عشق چون دل سوی جانان می کشد

عقل را در زیر فرمان می کشد

شرح نتوان داد اندر عمرها

آنچه جان از جور جانان می کشد

تا کشید از خط مشکین گرد ماه

[...]

ظهیر فاریابی
 

سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۴ - حکایت پروانه و صدق محبت او

 

نه دل دامن دلستان می‌کشد

که مهرش گریبان جان می‌کشد

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۶

 

آنچه بتوان، در غمت جان می کشد

تا بدان غایت که بتوان، می کشد

می کشد خط بر مسلمانی لبت

وانگه از خون مسلمان می کشد

دیده تا خط ترا بالای لب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد

باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد

باز در خم خانه وحدت ز جام معرفت

روح پاکم جرعه ها چون بحر عمان میکشد

باز جوهرهای عرفان راز گنج «کنت کنز»

[...]

قاسم انوار
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

نه دل را من دلستان می کشد

که مهرش گریبان جان می کشد

شیخ بهایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴

 

دل که چندین آه از جان می کشد

نقش آن زلف پریشان می کشد

دیده ام پست و بلند روزگار

دل بآن چاه زنخدان می کشد

شیشه ناموس را خوش جذبه ایست

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۶

 

غافلی کز دل نفس بی‌یاد یزدان می‌کشد

دلوی خود خالی برون از چاه کنعان می‌کشد

در بیابانی که ما سرگشتگان افتاده‌ایم

پای حیرت گردباد آنجا به دامان می‌کشد

گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۷

 

بر زمین از ناز زلف او چو دامان می‌کشد

بوی پیراهن سر خود در گریبان می‌کشد

طره شمشاد را در خاک و خون خواهم کشید

شانه پردستی در آن زلف پریشان می‌کشد

گر خزان بر چهره رنگی دارد از گلزار عشق

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

 

چون مصور صورت آن جان جانان می‌کشد

دست از صورت نگاری می‌کشد جان می‌کشد

قید تن جان مجرد بهر جانان می‌کشد

یوسف ما را محبت سوی زندان می‌کشد

این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۳

 

بار ما عمری‌ست دوش چشم حیران می‌کشد

محمل‌اجزای ما چون شمع مژگان می‌کشد

ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی

کزغرورطاقت آسودن به جولان می‌کشد

ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نه‌ا‌یم

[...]

بیدل دهلوی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۵ - عنکبوت و مگس!

 

مگس نالهٔ الامان می کشد

حرامی ز جسمش روان می کشد

ملک‌الشعرا بهار