سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۱ - فی تناقض الدارین
کوشش از تن کشش ز جان خیزد
چشش از ترک این و آن خیزد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۵ - فی بیان حاله و حسب احواله رحمةاللّٰه علیه
شرع و شعر از روان و جان خیزد
عشر و خمس از ضیاع و کان خیزد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح نظام الملک وزیر
مرا هر ساعتی سودای آن نامهربان خیزد
که مشکینش همی گویی دو سنبل ز ارغوان خیزد
رخ رخشان آن دلبر فراز قد رعنایش
به ماه چارده ماند که از سرو روان خیزد
دهان تنگ و روی او گمانی در یقین مضمر
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
گفتم ز سپاهان مدد جان خیزد
لعلی است مروت که از آن کان خیزد
کی دانستم کاهل سپاهان کورند؟
با آنهمه سرمه کز سپاهان خیزد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱
این همه فتنه از آن سرو خرامان خیزد
عجبا سرو کزو فتنه ی دوران خیزد
آن چنان حور محال است که باشد به بهشت
و آن چنان سرو نه ممکن که ز بستان خیزد
کی به هر سنگی در نفع زمرّد باشد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۸ - مناجات در شکرگزاری نعمت کلام موزون و طبگاری توفیق برآوردن دلایل هستی خداوند بیچون جل ذکره و عم بره
نز گلش سبزه احسان خیزد
نز دلش نکته عرفان خیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۰
کجا تدبیر پیران کهنسال از جوان خیزد؟
نیاید از دم تیغ آنچه از پشت کمان خیزد
به زور عجز، تمکین بزرگی برنمی آید
به اندک ناله ای فریاد از کوه گران خیزد
سرایت می کند در ظالمان آزار مظلومان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰۷
می توان گرد خط از آینه حسن زدود
از گهر گرد یتیمی اگر آسان خیزد
لعل چون لاله به دور لب رنگین سخنت
داغدار از جگر کان بدخشان خیزد
روی بر تافتن از ما ز مروت دورست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱۸
ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد
ز پیش راه تو چون گرد آسمان خیزد
ز فکر روی تو روشن شد آنچنان دل من
که همچو صبح مرا نور از دهان خیزد
به کام دل نفس آتشین چگونه کشم؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۸
اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد
سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته
چه می کز وی همی اندیشه تن بیم جان خیزد
نه رامش دردسر تیمار تن رنج روان خیزد