رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۱۳
خویشتن پاک دار و بیپرخاش
هیچ کس را مباش عاشق غاش
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۱۴
خویشتن پاک دار بیپرخاش
رو به آغاش اندرون مخراش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۳ - پادشاهی پیروز بیست و هفت سال بود
بفرمود پیروز کایدر بباش
چو دستور شایسته نزد بلاش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۳ - پادشاهی پیروز بیست و هفت سال بود
چو اندر جهان این سخن گشت فاش
فرود آمد از تخت زرین بلاش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
چو بنشست با سوگ ماهی بلاش
سرش پر ز گرد و رخش پرخراش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
وزان پس فرستاد نزد بلاش
که شاها تو از مرگ غمگین مباش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
چر فرمان او گشت در شهر فاش
به خوبی بپرداخت گاه از بلاش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
به ایوان خویش اندر آمد بلاش
نیارست گفتن که ایدر مباش
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷
بدین رزمگه امشب اندر مباش
ممان تا شود گنج و لشکر به لاش
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵
صعبتر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش
پیش این عیب سلیم است بلاها و عناش
گر خردمند بقا یافتی از سفله جهان
همه عیبش هنرستی سوی دانا به بقاش
فتنه ز آن است برو عامه که از غفلت و جهل
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده
جدا خوانش هر روز دادی بلاش
یکی ابر بد ویژه دینار پاش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
همیدون شاه گیتی قدر والاش
پدید آورد مردم را به اعداش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
چو از پیشم برفت آن روی زیباش
به چشمم در بماند آن تیر بالاش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
نگه کن در همه روزی به فرداش
مکن بد تا نرنجی از مکافاش
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
ای گشته به بیداد و بدی کردن فاش
خواهم که کنم به وصل هجران تولاش
آن را که کنی همی پیاپی پاداش
خود را و مرا کرده به غم خوردن فاش
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن
ز رشک و حسد جاودان دور باش
به آزادی از دهر کن نام فاش
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷ - مرثیت
خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
چون مرا خون دیده جوش گرفت
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - مدح ابوالفضایل
چون موکل شود بدو فراش
عشوه ها سازد و دهد کرناش
ایرانشان » بهمننامه » داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار » بخش ۸ - پاسخ نوشتن فرشاور پیش شاه بهمن اسفندیار
نشستند چون آتش اندر فقاش
به تن پر ز کینه به دل پر جفاش
ایرانشان » بهمننامه » رفتن شاه بهمن به کشمیر به طلب دختران و خواهران فرامرز » بخش ۵ - گفتار اندر (آمدن) شاه بهمن به شهر کشمیر به ابراز شاه صور
کنون گاه آنست کاری به جاش
هم اکنون بیاور درنگی مباش