بیامد بتخت کیی برنشست
چنان چون بود شاه یزدانپرست
نخستین چنین گفت با مهتران
که ای پرهنر پاکدل سروران
همیخواهم از داور بینیاز
که باشد مرا زندگانی دراز
که که را به که دارم و مه به مه
فراوان خرد باشدم روز به
سر مردمی بردباری بود
سبک سر همیشه بخواری بود
ستون خرد داد و بخشایشست
در بخشش او را چو آرایشست
زبان چرب و گویندگی فر اوست
دلیری و مردانگی پر اوست
هران نامور کو ندارد خرد
ز تخت بزرگی کجا برخورد
خردمند هم نیز جاوید نیست
فری برتر از فر جمشید نیست
چو تاجش به ماه اندر آمد بمرد
نشست کیی دیگری را سپرد
نماند برین خاک جاوید کس
ز هر بد به یزدان پناهید و بس
همیبود یک سال با داد و پند
خردمند وز هر بدی بیگزند
دگر سال روی هوا خشک شد
به جو اندرون آب چون مشک شد
سه دیگر همان و چهارم همان
ز خشکی نبد هیچکس شادمان
هوا را دهان خشک چون خاک شد
ز تنگی به جو آب تریاک شد
ز بس مردن مردم و چارپای
پیی را ندیدند بر خاک جای
شهنشاه ایران چو دید آن شگفت
خراج و گزیت از جهان برگرفت
به هر سو که انبار بودش نهان
ببخشید بر کهتران و مهان
خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای نامداران با دستگاه
غله هرچ دارید پیدا کنید
ز دینار پیروز گنج آگنید
هر آنکس که دارد نهانی غله
وگر گاو و گر گوسفند و گله
به نرخی فروشد که او را هواست
که از خوردنی جانور بینواست
به هر کارداری و خودکامهای
فرستاد تازان یکی نامهای
که انبارها برگشایند باز
به گیتی برآنکس که هستش نیاز
کسی گر بمیرد بنایافت نان
ز برنا و از پیر مرد و زنان
بریزم ز تن خون انباردار
کجا کار یزدان گرفتست خوار
بفرمود تا خانه بگذاشتند
به دشت آمد و دست برداشتند
همی به آسمان اندر آمد خروش
ز بس مویه و درد و زاری و جوش
ز کوه و بیابان وز دشت و غار
ز یزدان همیخواستی زینهار
برین گونه تا هفت سال از جهان
ندیدند سبزی کهان و مهان
بهشتم بیامد مه فوردین
برآمد یکی ابر با آفرین
همی در بارید بر خاک خشک
همیآمد از بوستان بوی مشک
شده ژاله برگل چو مل در قدح
همیتافت از ابر قوس قزح
زمانهبرست از بد بدگمان
به هرجای بر زه نهاده کمان
چو پیروز ازان روز تنگیبرست
بر آرام بر تخت شاهی نشست
یکی شارستان کرد پیروز کام
بفرمود کو را نهادند نام
جهاندار گوینده گفت این ریست
که آرام شاهان فرخ پیست
دگر کرد بادان پیروزنام
خنیده بهرجایش آرام و کام
که اکنونش خوانی همی اردبیل
که قیصر بدو دارد از داد میل
چو این بومها یکسر آباد کرد
دل مردم پر خرد شاد کرد
درم داد با لشکر نامدار
سوی جنگ جستن برآراست کار
بدان جنگ هرمز بدی پیشرو
همیرفت با کارسازان نو
قباد از پس پشت پیروز شاه
همیراند چون باد لشکر به راه
که پیروز را پاک فرزند بود
خردمند شاخی برومند بود
بلاش از بر تخت بنشست شاد
که کهتر پسر بود با مهر و داد
یکی پارسی بود بس نامدار
ورا سوفزا خواندی شهریار
بفرمود پیروز کایدر بباش
چو دستور شایسته نزد بلاش
سپه را سوی جنگ ترکان کشید
همی تاج و تخت کیی را سزید
همیراند با لشکر و گنج و ساز
که پیکار جویند با خوشنواز
نشانی که بهرام یل کرده بود
ز پستی بلندی برآورده بود
نبشته یکی عهد شاهنشهان
که از ترک و ایرانیان در جهان
کسی زین نشان هیچ برنگذرد
کزان رود برتر زمین نشمرد
چو پیروز شیراوژن آنجا رسید
نشان کردن شاه ایران بدید
چنین گفت یکسر بگردنکشان
که از پیش ترکان برین همنشان
مناره برآرم به شمشیر و گنج
ز هیتال تا کس نباشد به رنج
چو باشد مناره به پیش برک
بزرگان به پیش من آرند چک
بگویم که آن کرد بهرام گور
به مردی و دانایی و فر و زور
نمانم بجایی پی خوشنواز
به هیتال و ترک از نشیب و فراز
چو بشنید فرزند خاقان که شاه
ز جیحون گذر کرد خود با سپاه
همیبشکند عهد بهرام گور
بدان تازه شد کشتن و جنگ و شور
دبیر جهاندیده را خوشنواز
بفرمود تا شد بر او فراز
یکی نامه بنوشت با آفرین
ز دادار بر شهریار زمین
چنین گفت کز عهد شاهان داد
به گردی نخوانمت خسرونژاد
نه این بود عهد نیاکان تو
گزیده جهاندار و پاکان تو
چو پیمان آزادگان بشکنی
نشان بزرگی به خاک افگنی
مرا با تو پیمان بباید شکست
به ناچار بردن بشمشیر دست
به نامه ز هر کارش آگاه کرد
بسی هدیه با نامه همراه کرد
سواری سراینده و سرفراز
همیرفت با نامهٔ خوشنواز
چو آن نامه برخواند پیروز شاه
برآشفت زان نامور پیشگاه
فرستاده را گفت برخیز و رو
به نزدیک آن مرد دیوانه شو
بگویش که تا پیش رود برک
شما را فرستاد بهرام چک
کنون تا لب رود جیحون تو راست
بلندی و پستی و هامون تو راست
من اینک بیارم سپاهی گران
سرافراز گردان جنگ آوران
نمانم مگر سایهٔ خوشنواز
که باشد بروی زمین بر دراز
فرستاده آمد بکردار گرد
شنیده سخنها همه یاد کرد
همیگفت یک چند با خوشنواز
ازان شاه گردنکش و دیرساز
چو گفتار بشنید و نامه بخواند
سپاه پراگنده را برنشاند
بیاورد لشکر به دشت نبرد
همان عهد را بر سر نیزه کرد
که بستد نیایش ز بهرامشاه
که جیحون میانجیست ما را به راه
یکی مرد بینادل و چربگوی
ز لشکر گزین کرد با آبروی
بدو گفت نزدیک پیروز رو
به چربی سخنگوی و پاسخ شنو
بگویش که عهد نیای تو را
بلند اختر و رهنمای تو را
همی بر سر نیزه پیش سپاه
بیارم چو خورشید تابان به راه
بدان تا هر آنکس که دارد خرد
به منشور آن دادگر بنگرد
مرا آفرین بر تو نفرین بود
همان نام تو شاه بیدین بود
نه یزدان پسندد نه یزدانپرست
نه اندر جهان مردم زیردست
که بیداد جوید کسی در جهان
بپیچد سر از عهد شاهنشهان
به داد و به مردی چو بهرام شاه
کسی نیز ننهاد بر سر کلاه
برین بر جهاندار یزدان گواست
که او را گوا خواستن ناسزاست
که بیداد جوید همی جنگ من
چنین با سپه کردن آهنگ من
نباشی تو زین جنگ پیروزگر
نیابی مگر ز اختر نیک بر
ازین پس نخواهم فرستاد کس
بدین جنگ یزدان مرا یار بس
فرستاده با نامه آمد چو گرد
سخنها به پیروز بر یاد کرد
چو برخواند آن نامهٔ خوشنواز
پر از خشم شد شاه گردن فراز
فرستاده را گفت چندین سخن
نگوید جهاندیده مرد کهن
که از چاچ یک پی نهد نزد رود
به نوک سنانش فرستم درود
فرستاده آمد بر خوشنواز
فراوان سخن گفت با او به راز
که نزدیک پیروز ترس خدای
ندیدم نبودش کسی رهنمای
همه دیدمش جنگ جوید همی
به فرمان یزدان نگوید همی
چو بشندی زو این سخن خوشنواز
به یزدان پناهید و بردش نماز
چنین گفت کای داور داد و پاک
تویی آفرینندهٔ هور و خاک
تو دانی که پیروز بیدادگر
ز بهرام بیشی ندارد هنر
پی او ز روی زمین برگسل
مه نیرو مه آهنگ جانش مه دل
سخنهای بیداد گوید همی
بزرگی به شمشیر جوید همی
به گرد سپه بر یکی کنده کرد
سرش را بپوشید و آگنده کرد
کمندی فزون بود بالای اوی
همان سی ارش کرده پهنای اوی
چو این کرده شد نام یزدان بخواند
ز پیش سمرقند لشکر براند
وزان روی سرگشته پیروز شاه
همیراند چون باد لشکر به راه
وزین روی پر بیم دل خوشنواز
چنین تا برکنده آمد فراز
برآمد ز هردو سپه بوق و کوس
هوا شد ز گرد سپاه آبنوس
چنان تیرباران بد از هر دو روی
که چون آب خون اندر آمد به جوی
چو نزدیکی کنده شد خوشنواز
همیگفت با داور پاک راز
وزان روی چون باد پیروزشاه
همیتاخت با خوارمایه سپاه
چو آمد به نزدیکی خوشنواز
سپهدار ترکان ازو گشت باز
عنان را بپیچید و بنمود پشت
پس او سپاه اندر آمد درشت
برانگیخت پس باره پیروزشاه
همیراند با گرز و رومی کلاه
به کنده در افتاد با چند مرد
بزرگان و شیران روز نبرد
چو نرسی برادرش و فرخ قباد
بزرگان و شاهان فرخ نژاد
برین سان نگون شد سر هفت شاه
همه نامداران زرین کلاه
وزان جایگه شاددل خوشنواز
به نزدیکی کنده آمد فراز
برآورد زان کنده هر کس که زیست
همان خاک بربخت ایشان گریست
بزرگان و پیکارجویان هران
کسی را که در کنده آمد زمان
شکسته سر و پشت پیروزشاه
شه نامداران با تاج و گاه
ز شاهان نبد زنده جز کیقباد
شد آن لشکر و پادشاهی بباد
همیراند با کام دل خوشنواز
سرافراز با لشکر رزمساز
به تاراج داده سپاه و بنه
نه کس میسره دید و نه میمنه
ز ایرانیان چند بردند اسیر
چه افگنده بر خاک و خسته به تیر
نباید که باشد جهانجوی زفت
دل زفت با خاک تیرهست جفت
چنین آمد این چرخ ناپایدار
چه با زیردست و چه با شهریار
بپیچاند آن را که خود پرورد
اگر تو شوی پاسبان خرد
نماند برین خاک جاوید کس
تو را توشه از راستی باد و بس
چو بگذشت برکنده بر خوشنواز
سپاهش شد از خواسته بینیاز
به آهن ببستند پای قباد
ز تخت و نژادش نکردند یاد
چو آگاهی آمد به ایران سپاه
ازان کنده و رزم پیروز شاه
خروشی برآمد ز کشور بدرد
ازان شهر یاران آزادمرد
چو اندر جهان این سخن گشت فاش
فرود آمد از تخت زرین بلاش
همه گوشت بازو به دندان بکند
همیریخت بر تخت خاک نژند
سپاهی و شهری ز ایران بدرد
زن و مرد و کودک همی مویه کرد
همه کنده موی و همه خسته روی
همه شاهجوی و همه راهجوی
که تا چون گریزند ز ایران زمین
گرآیند لشکر ازان دشت کین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از یک پادشاه به نام "پیروز" و دوران سختی که کشورش با خشکسالی و قحطی روبرو شده را روایت میکند. پیروز، که دلش به حال مردمانش میسوزد، تصمیم میگیرد که از خزانههای خود غله توزیع کند و به فقرا یاری دهد تا گرسنگی را از میان ببرد.
او با دلسوزی به مردم دستور میدهد تا غلههای خود را معرفی کنند و به آنها کمک کند. این دوران هفت ساله از قحطی و ناامیدی به زمان بهبودی و بارندگی تبدیل میشود که باعث خوشحالی و شادابی مردم میگردد.
اما داستان به جنگهایی نیز کشیده میشود. پیروز تصمیم میگیرد با ترکان مبارزه کند و سپاهیانش را برای جنگ آماده میکند. جنگ ها با نبردهای سختی از طرف دو سپاه همراه است که سرانجام به پیروزی خوشنواز، یکی از سرداران جنگی، میانجامد.
متن در نهایت به این نکته میرسد که هیچکس در دنیا جاودانه نیست و سرنوشت به گونهای تغییر میکند که افراد بزرگ و نامدار نیز از دنیا میروند. این قسمت نشاندهنده ناپایداری دنیا و لزوم رعایت عدالت و خرد در روابط انسانی است.
هوش مصنوعی: یک فرمانروای بزرگ بر تخت سلطنت نشسته است، به گونهای که شایسته و برازنده یک شاه یزدانپرست به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: نخستین شروع به گفتن کرد به سران جامعه که ای بزرگواران با دلهای پاک و هنرمند.
هوش مصنوعی: من میخواهم از خدایی بینیاز شوم تا زندگی طولانی و پرباری داشته باشم.
هوش مصنوعی: من چه کسی را دارم و چه کسی به من اهمیت میدهد، در حالی که هر روز با خرد و دانش به سوی هدفم پیش میروم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی که با صبر و تحمل است، به طور طبیعی از نادانی و کمفکری دور است، در حالی که کسی که بیفکری و سبکی را در خود دارد، به ناچار در امور زندگی با ناکامی و خفت روبهرو خواهد شد.
هوش مصنوعی: ستون عقل و خرد به بخشش و مهربانی او وابسته است و در حقیقت، زیبایی و زینت او در همین بخشش نهفته است.
هوش مصنوعی: زبان شیرین و فن بیان او بسیار خوب است و دلیر و شجاع بودنش سرشار است.
هوش مصنوعی: هر کس که در جهان معروف و مشهور است، اگر از دانش و فهم بیبهره باشد، به جایی از عظمت و بزرگی نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: عاقل و دانا همواره برقرار نیست و هیچ چیزی برتر از مقام و جمال جمشید نیست.
هوش مصنوعی: وقتی او به مقام و اعتبار بالایی دست یافت و مانند تاجی درخشان بر فراز ماه قرار گرفت، از دنیا رفت و جایگاهش را به کس دیگری واگذار کرد.
هوش مصنوعی: هر انسانی روی این زمین ماندگار نیست، پس از هر بدی فقط به خدا پناه ببرید.
هوش مصنوعی: یک سال تمام در کنار حکیم و خردمند به گفتگو و نصیحت گذرانیدم و از هر پلیدی و آسیبی در امان بودم.
هوش مصنوعی: در سال دیگری، هوا دوباره خشک شده است و درون آب مانند مشک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: سه نفر همانند هم هستند و نفر چهارم به خاطر خشکی و کمآبی هیچکس را شاد نکرده است.
هوش مصنوعی: هوا به قدری خشک و بیآب است که مانند خاک بیمحصولی به نظر میرسد و از شدت تنگی یا کمبود، حالت نامناسبی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مردم زیادی مردهاند و هیچکس به جایگاه آنها در خاک توجهی نکرده است.
هوش مصنوعی: سلطان ایران زمانی که آن خراج و دیوانگی را دید، از دنیا کناره گرفت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که هر جا که گنج و ثروتی پنهان است، آن را با سخاوت به افراد کمرتبه و بزرگتر تقسیم کنید.
هوش مصنوعی: صدایی از دربار شاه بلند شد که ای بزرگان و نام آوران با مقام و position.
هوش مصنوعی: تمامی محصولات و نعمتهایی که دارید، با تلاش و پشتکار به دست آورید تا از ثروت و سرمایهای مطمئن برخوردار شوید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در پنهان غذایی دارد، چه به صورت گندم یا گاو و گوسفند و حیوانات دیگر،
هوش مصنوعی: فروشی که به قیمت دلخواهش باشد، به اندازهای که او بر روی غذاهای مورد نیاز این جانور ضعیف حساس است.
هوش مصنوعی: او نامهای را به هر والی و فرد خودکامهای فرستاد و به سرعت حرکت کرد.
هوش مصنوعی: انبارهها به روی کسی که به آن نیاز دارد، دوباره باز میشوند و دنیای جدیدی را برایش فراهم میکنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بمیرد، نان او را از جوانان و از پیرمردان و زنان تأمین خواهند کرد.
هوش مصنوعی: من خون انباردار را بر زمین میریزم، جایی که کار خدا را خوار و ذلیل میداند.
هوش مصنوعی: او دستور داد که خانه را ترک کردند و به دشت آمدند و دست از کار کشیدند.
هوش مصنوعی: در آسمان صدای بلندی به گوش میرسد که ناشی از گلایهها و درد و اشکها است.
هوش مصنوعی: از کوه و دشت و بیابان و غار، تو از خدا درخواست میکنی که ایمن باشی و در امان.
هوش مصنوعی: به مدت هفت سال در این دنیا، نه سبزی قدیمی را دیدهاند و نه بزرگان را.
هوش مصنوعی: بهشت به سراغ من آمد و درخششی مانند طلوع خورشید را مشاهده کردم، همچون ابر زیبایی که با تحسین در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: باران بر زمین خشک میبارید و بوی خوش مشک از باغ بهمشام میرسید.
هوش مصنوعی: در نسیم صبحگاهی، قطرات آب مانند مروارید بر روی برگها جواهری میدرخشند و از آسمان درخشان، رنگینکمان نمایان شده است.
هوش مصنوعی: زمانه به ما میآموزد که نباید به هر چیزی به بدی نگاه کنیم؛ زیرا ممکن است در هر کجا نشانهای از امید و خوبی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه پیروزی بر دشواریها حاصل شد، او در آرامش و افتخار بر تخت سلطنت نشسته است.
هوش مصنوعی: یک نفر با موفقیت شهری را تأسیس کرد و به او فرمان دادند که نام او را بر آن گذاشتند.
هوش مصنوعی: جهاندار گفت که اینجا محلی است که شاهان خوشبخت و آرام در آن زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: دیگر بادهایی که پیروز و قوی هستند، در هرجا که میوزند، آرامش و خوشی را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: اکنون در اردبیل خواندی، که قیصر به خاطر عدل و انصافش به آن علاقه دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که این سرزمینها کاملاً آباد شوند، دلهای افراد دانا و بافرهنگ شاد و خرسند خواهند شد.
هوش مصنوعی: او با لشکر مشهور خود به سوی جنگ رفت و آمادگی خود را برای نبرد نشان داد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در وقت جنگ هرمز، فردی با تدبیر و هوش در حال پیشروی به سمت کسانی است که به او در کارها و تصمیمگیریها کمک میکنند.
هوش مصنوعی: قباد در حال راندن لشکر پیروز شاه از دور دستهاست، مانند باد که به راحتی در مسیر جلو میراند.
هوش مصنوعی: پیروزی، فرزندی پاک و باهوش دارد و مانند شاخهای تنومند و قوی رشد کرده است.
هوش مصنوعی: بلاش با خوشحالی بر تخت نشست، زیرا پسرش با محبت و عدالت در کنار او بود.
هوش مصنوعی: در زمانهای گذشته، فردی ایرانی و معروف وجود داشت که او را «سوفزا» میخواندند و به او لقب «شهریار» داده شده بود.
هوش مصنوعی: پیروز فرمان داد که هر جا که هستی، چون یک مرد شایسته به نزد بلاش باش.
هوش مصنوعی: سربازان را به سوی جنگ با ترکان راهنمایی کرد، پس تاج و تخت کی را به آنها تعلق میگیرد؟
هوش مصنوعی: او با سپاه و ثروت و تجهیزات به راه میافتد تا با کسی که آهنگ خوش را مینوازد، به جنگ بپردازد.
هوش مصنوعی: در اینجا بهرام یل توانسته بود نشان دهد که چگونه از سختیها و چالشها عبور کرده است و بر مشکلات غلبه کرده است.
هوش مصنوعی: این متن به یک پیمان یا توافق نامهای اشاره دارد که متعلق به دوران شاهنشاهی است و در آن به روابط و وضعیت ترکها و ایرانیان در جهان پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: هیچکس از این نشانه عبور نخواهد کرد، زیرا این رود را بالاتر از زمین نمیداند.
هوش مصنوعی: وقتی پیروز شیراوژن به آنجا رسید، نشانهای از شاه ایران را دید.
هوش مصنوعی: یکی از گردنکشان و مقتدران، اینگونه گفت که از قبل، در رابطه با ترکان و همدستانشان صحبت میکند.
هوش مصنوعی: من سعی میکنم با قدرت و مبارزه، جایگاهی بالا بسازم و ثروتی به دست آورم تا هیچکس برای سختیها و مشکلات رنج نبرد.
هوش مصنوعی: وقتی که منارهای در پیش دارد، بزرگترها به جلو میآیند و مرا همراهی میکنند.
هوش مصنوعی: بگویم که آن رفتار بهرام گور از نظر شجاعت، هوش، شخصیت و قدرت چگونه بود.
هوش مصنوعی: من در جایی نمیمانم که به خاطر زیباییهایش، سختیها و راحتیها را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: پس از آنکه فرزند خاقان از عبور شاه از جیحون خبردار شد، خود به همراه سپاهش آماده شد.
هوش مصنوعی: به خاطر تازه شدن کشتن و جنگ و شور، پیمان بهرام گور به راحتی شکسته میشود.
هوش مصنوعی: دبیر باتجربه و کاردان را دستور داد تا به او بپردازد و بر او تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: شخصی نامهای نوشت و در آن به ستایش خالق جهان و پادشاه زمین پرداخت.
هوش مصنوعی: او چنین گفت که به دلیل عهدی که با پادشاهان بسته شده، دیگر نام تو را نمیبرم.
هوش مصنوعی: این اصل و پیمان کهن تو نیست که از برگزیدگان و پاکان بهرهمند شده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که پیمان آزادگان را بشکنی، عظمت و احترام خود را به زمین میزنی.
هوش مصنوعی: بین ما اعتماد و پیمانی وجود دارد که باید آن را نادیده بگیرم، چرا که ناچارم بر سر او با شمشیر مبارزه کنم.
هوش مصنوعی: با ارسال نامه، او از همه امور باخبر شده و همراه نامه، هدایای زیادی فرستاده است.
هوش مصنوعی: سواری که در لباس رزم و با سربلندی حرکت میکرد، با نامهای دلنشین در دستش در حال رفتن بود.
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن نامه را خواند، شاه پیروز، به خاطر آن نام مشهور و معتبر، برآشفته و خشمگین شد.
هوش مصنوعی: به فرستاده گفتند که بلند شود و به سوی آن مرد دیوانه برود.
هوش مصنوعی: به او بگو که برای شما پیام از سوی بهرام چک فرستاده شده است تا به پیش او بروید.
هوش مصنوعی: حالا که به کنار رود جیحون میرسی، اهمیت و ارزش تو در بلندی و پستی و نیز در دشت سرسبز تو مشخص میشود.
هوش مصنوعی: اکنون من سپاهی بزرگ و باقدرت آماده میکنم تا جنگاوران را به میدان بفرستم.
هوش مصنوعی: من تنها در سایهٔ کسی باقی میمانم که صدای دلنشینش باشد و بر روی زمین به دور از آن حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: فرستادهای آمد و به کارهایی که انجام داده بود، اشاره کرد و همه سخنان را به خاطر سپرده بود.
هوش مصنوعی: مدتی با نوازندهای دلنشین صحبت میکرد دربارهی آن پادشاهی که مغرور و دیر راضی است.
هوش مصنوعی: وقتی او سخن را شنید و نامه را خواند، سپاهیان پراکنده را دوباره جمع کرد.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ سپاهی آورد و همان پیمان را بر سر نیزه به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ستایش و نیایش از بهرامشاه اشاره دارد و میگوید که جیحون (رودی در منطقه) به عنوان واسطهای برای راهنمایی و کمک به ما در زندگی عمل میکند. به عبارت دیگر، او در تلاش است تا با دعای خود از قدرت و رحمت شاه بهرهمند شود و مسیر درست را پیدا کند.
هوش مصنوعی: یک مرد فریبنده و زباندار از میان لشکر انتخاب کرد، کسی که با آبرو باشد.
هوش مصنوعی: به او گفت نزدیک پیروز برود و با انسان چربزبان صحبت کند و پاسخ او را بشنود.
هوش مصنوعی: به او بگو که پیمان نیاکان تو به خوبی برقرار است و ستارهی نشاندهندهی راه تو درخشان است.
هوش مصنوعی: من بر سر نیزه پیش ارتش میآورم، مانند خورشید درخشان در مسیر.
هوش مصنوعی: بدان که هر فرد عاقل و خردمندی باید به قوانین و اصول عدل و انصاف توجه کند و آنها را مورد بررسی قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگرچه به تو سلام میفرستم، در دل خود نفرین میفرستم؛ زیرا نام تو برای من یادآور یک پادشاه بیایمان است.
هوش مصنوعی: نه خدا این کار را میپسندد و نه کسانی که به او عقیده دارند. همچنین در این دنیا نیز مردم زیر دست و تحت ستم نیستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیا به ظلم و تعدی روی آورد، از عهد و پیمان پادشاهان سرپیچی میکند.
هوش مصنوعی: به دنبال داد و انصاف و شجاعت مانند بهرام شاه، هیچ کس جرأت نکرد بر سر کلاه کسی بگذارد.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که یزدان (خداوند) برتر و برندهترین است و طلب گواهی از او نادرست و ناشایست به شمار میآید. در واقع، به طرز غیرمستقیم به عظمت و بینیازی خدا اشاره میکند و میگوید که او نیازی به گواهی ندارد.
هوش مصنوعی: من به دنبال ظلم و ستم هستم و به همین دلیل برای مبارزه آمادهام و جنگ من با این آهنگ و نظامی که سامان دادهام آغاز میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو هرگز در این جنگ پیروز نباشی، فقط میتوانی بر اساس گردش و شانس خوش روزگار به موفقیت دست یابی.
هوش مصنوعی: از این به بعد کسی را به جنگ نخواهم فرستاد، زیرا در این کار، یار من به اندازه کافی قوی و مطمئن است.
هوش مصنوعی: فرستادهای با نامهای رسید و همچون گرد، دربارهی سخنها به پیروز یادآوری کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که آن نامهٔ دلنشین را خواند، شاه مغرور و سرشناس از شدت خشم عصبانی شد.
هوش مصنوعی: فرستاده به جای اینکه زیاد صحبت کند، باید به کاردان و باتجربه اعتماد کند.
هوش مصنوعی: به دوستی که از چاه آب میآورد و به رود نزدیک میشود، پیامی محبتآمیز میفرستم.
هوش مصنوعی: فرستادهای به نزد نوازندهای ماهر آمد و با او به گفتگو و افشاگری پرداخت.
هوش مصنوعی: در نزدیکی پیروزی، هیچ خدایی را نترسیدم و کسی را ندیدم که راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: همه او را میبینند که در میدان جنگ میجنگد، اما به فرمان خدا هیچ سخنی نمیگوید.
هوش مصنوعی: زمانی که از این سخن دلنواز شنیدی، به خداوند پناه ببرید و به او دعا کنید.
هوش مصنوعی: ای داور بزرگ و پاکیزه، تو خالق نور و زمین هستی.
هوش مصنوعی: تو میدانی که پیروزی کسی که به ظلم و ستم اقدام میکند، نسبت به بهرام (یکی از نامداران و قهرمانان) هیچ هنری ندارد.
هوش مصنوعی: در پی او از روی زمین کنارهگیری کن، چرا که او نیرویی همچون ماه دارد و آهنگ زندگیاش دل هر کسی را میرباید.
هوش مصنوعی: بزرگمنشی با سخنانی ناعادلانه سخن میگوید و با شمشیر به دنبال قدرت و تسلط است.
هوش مصنوعی: در اطراف سر یک جنگجو، جایی که سپاهیان گرد آمدهاند، او کلاهی را به سرش میگذارد و آن را محکم میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از زیبایی و عظمت اشاره دارد که به وسیله یک کمند یا طره بر روی سر فردی نمایان میشود. این کمند به نوعی نشاندهنده برتری و جلوهای خاص است که به او زیبایی بیشتری میبخشد. در واقع، وجود این کمند به اندازهای چشمنواز است که میتواند فضایی گسترده و تاثیرگذار را ایجاد کند.
هوش مصنوعی: زمانی که این کار انجام شود، نام خداوند را میخوانند و لشکر را از جایی نزدیک سمرقند به حرکت در میآورند.
هوش مصنوعی: و از آن چهرهی شگفتانگیز، پیروز شاه مانند باد لشکریان را به سمت هدف هدایت میکند.
هوش مصنوعی: بر این اساس که دل پر از ترس و نگرانی است، این زیبایی و شیرینی به گونهای است که وقتی از اوج و بلندی جدا شود، دلتنگی و غم را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: از دو سپاه صداهایی چون بوق و کوس بلند شد و گرد و غبار از دور سپاه سیاه رنگ به آسمان بلند گردید.
هوش مصنوعی: به گونهای به تیراندازی پرداخته شد که از هر دو طرف، مثل اینکه آب و خون به طور همزمان در جوی جاری شده، به شدت آسیب رساند.
هوش مصنوعی: وقتی که نزدیکی از بین رفت، خوشنوا همچنان به رازهای خود با داور پاک ادامه میداد.
هوش مصنوعی: او با سرعتی چون باد به سوی درخشانترین پیروزیها میتاخت و سپاه او نیز به همراهش به جلو میرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که خوشنواز نزدیک سپهدار ترکان رسید، از او دور شد.
هوش مصنوعی: زمام را پیچاند و نشان داد که سپاه بزرگی از پشت سرش وارد شد.
هوش مصنوعی: پس از آن، پیروزی که برانگیخته شده بود، با قدرت و نیروی خود به پیش میرفت و به مانند کسی که کلاهی رومی بر سر دارد، بر دشمنان خود غلبه میکرد.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، مردان بزرگ و شجاع به مبارزه و مقابله با یکدیگر پرداختند.
هوش مصنوعی: وقتی به برادرش و فرخ قباد نزدیک نشوی، بزرگان و شاهان با نژاد خوشی خواهند بود.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که به این ترتیب، سران هفت شاه به زیر افتاد و همه مردان بزرگ و مشهور که کلاهی از طلا بر سر داشتند، در این ماجرا دچار مشکل شدند.
هوش مصنوعی: از آن مکان شاد و دلنشین، خوش صدا به نزدیکی کنده آمده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در آن خاک زندگی کرده، به سرنوشت شوم آنها گریست.
هوش مصنوعی: بزرگان و جنگجویان هر کسی را که در زمان به سختی برسد، مورد توجه و احترام قرار میدهند.
هوش مصنوعی: سر و پشت شکستگی نشاندهندهی زخمها و دردهاست، اما در عین حال او پیروز و سر بلند است. این شخص، شاهی بزرگ و مشهور است که همواره با تاجی بر سرش جلوهگری میکند و در عصر خود مقام و جایگاه ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: تنها کسی که از شاهان زنده مانده است کیقباد است و آن لشکر و سلطنت به باد رفتهاند.
هوش مصنوعی: او با شادی و دل خوش، به جلو میرود و در میان لشکری از جنگجویان با افتخار و سر بلندی میتازد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به رویدادی اشاره شده که در آن گروهی از افراد با تجهیزات و امکانات خود به شدت آسیب دیدهاند و هیچ کس در این شرایط خاص، پیروزی یا موفقیت را مشاهده نکرده است. به عبارت دیگر، در این وضعیت بحرانی، نه موفقیت به چشم میخورد و نه امیدی به بهبود وجود دارد.
هوش مصنوعی: چند نفر از ایرانیان را به اسارت بردند و چه تعداد را بر خاک و دیگران را با تیر زده و خسته کردند.
هوش مصنوعی: نباید کسی که جستوجوی دنیا را در سر دارد، دلش را آلوده کند، چرا که دل آلوده مانند خاک تیرهای است که با دنیا جفت شده است.
هوش مصنوعی: این دنیا همیشه در حال تغییر و ناپایدار است و هیچکس، خواه از طبقه پایین و خواه از طبقه بالا، از آن در امان نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو خود را حامی و نگهبان خرد و اندیشهات بکنی، آنچه را که خود ساختهای و رشد دادهای، به درستی هدایت میکنی و شکل میدهی.
هوش مصنوعی: هیچ کس بر این زمین جاودانه نمیماند، تنها چیزی که از انسان باقی میماند، عمل درست اوست.
هوش مصنوعی: زمانی که جنگجوی باهوش و دلنشین از کنار او گذشت، از تمام خواستهها و نیازهای خود بینیاز شد و به آرامش رسید.
هوش مصنوعی: آنها پای قباد را با زنجیر به زمین بسته و دیگر به اصل و نسب او توجه نکردند.
هوش مصنوعی: وقتی که سپاهیان ایران از پیروزی شاه و جنگها آگاه شدند، به شوق و هیجان برخوردند.
هوش مصنوعی: صدایی از سرزمین درد و رنج به گوش میرسد، از آن شهر که مردان آزاد و آزادیخواه زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که این سخن در عالم منتشر شد، بلاش از تخت زرین خود پایین آمد.
هوش مصنوعی: همهی تنش را با دندان میگزد و بر روی زمین میافتد و به حالت اندوهناک به خاک میافتد.
هوش مصنوعی: مردم ایران، چه سرباز و چه شهری، برای درد و رنج مردان و زنان و کودکان خود ناله و بیتابی میکنند.
هوش مصنوعی: همه در جستجوی عشق و زیبایی هستند و همهی این تلاشها برای رسیدن به هدفی بزرگتر و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنان از سرزمین ایران فرار کنند، لشکرشان از آن دشت خونین باز خواهد گشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.