ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸
آمد بهار و نوبت صحرا شد
وین سال خورده گیتی برنا شد
آب چو نیل برکهش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد
وان باد چون درفش دی و بهمن
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
مرا تا آن خداوند آشنا شد
دلم روشنتر از روشن هوا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
همی گفتی که زرد اکنون کجا شد
چنین دیر آمدنش از مه چرا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
که تیر من کنون یارب کجا شد
روا شد کام من یا ناروا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
اگر گریم مرا گریه سزا شد
که چونان خوبرو از من جدا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
جوانه سرو قد من دوتا شد
دو هفته ماه من جفت سها شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
یکی ناگه ز دست من رها شد
به ابر اندر ز چشم من جدا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
اگر نه آفتاب از من جدا شد
جهان بر چشم من تیره چرا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
چو ویس دلبر از رامین جدا شد
هوا همچون دمنده اژدها شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
خروشی ناگهان از وی رها شد
که گفتی جان وی از تن جدا شد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز
هر آن تیری که از دستش رها شد
نداند هیچ چون شد یا کجا شد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - از وزیر بهروز بن احمد یاری خواهد
بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۱۸ - در حق دلبر نحوی گوید
من دوش بپرسیدم بر وجه یقینت
زان بت که به نحو اندر زین الادبا شد
گفتم که بود جانا مکسور به علت
زلفین تو بی علت مکسور چرا شد
گفتا که پر از همزه ست این زلف چو لامم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رشیدالدین
بوستان با سپهر همتا شد
که پر ز شعری و ثریا شد
کوه چون تکیه گاه خسرو گشت
دشت چون بزمگاه دارا شد
باد رنگ ابر نقشبندی کرد
[...]
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷
یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۱
یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد،
یک ذرّهٔ خاک و با زمین یکتا شد،
آمد شدنِ تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۱ - فی تناقض الدارین
جاه یوسف ز چاه پیدا شد
نفس دانا ز عقل گویا شد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۲۰ - حکایة فی اصحاب الفغلة
نقش نفسی مقیم کی باشد
هرچه آن نقش کرد بتراشد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۴ - فی افتخار نفسه علی اهل عصره
وانکه این مسترق کند باشد
همچو آنکس که خاره بتراشد
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - نیز در ستایش اتسز می گوید
چمن باغ پر ثریا شد
خار و خارا عقیق و مینا شد
پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار
بنگر از سر چگونه برنا شد ؟
باغ خرم نبود ، خرم گشت
[...]