گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۱

 

دگر بشکنی گردن آز را

نگویی به پیش زنان راز را

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

گشایید هین پردهٔ راز را

نشینید باز از پی ناز را

عیوقی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر

 

طلب کرد یاران دمساز را

به صحرا نهاد از دل آن راز را

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۶ - مقالت چهاردهم در نکوهش غفلت

 

مست مکن عقلِ ادب‌ساز را

طعمهٔ گنجشک مکن باز را

نظامی
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۷ - الحكایة ‌و التمثیل

 

گر نیم آهسته کن آواز را

زانکه گر حق بشنود این راز را

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱۹ - الحكایة و التمثیل

 

در نخواهد داد کس آواز را

تا که خواهد برد پی این راز را

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد

 

قدر اودانست این شهباز را

او بدید این رتبت و اعزاز را

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

گفت عیسی چیست دیگر راز را

تا نمایم با شما آن باز را

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش

 

تا نبیند دل دهندهٔ راز را

تا نبیند تیر‌، دورانداز را

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۱ - گفتن نابینای سایل کی دو کوری دارم

 

کرد نیکو چون بگفت او راز را

لطف آواز دلش آواز را

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را

ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را

امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است

آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را

دوش ای پسر می خورده‌ای چشمت گواهی می‌دهد

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

بهر شکار آمد برون کژ کرده ابرو ناز را

صانع خدایی کاین کمان داد آن شکارانداز را

او می رود جولان کنان وز بهر دیدن هر زمان

جانها همی آید برون، صد عاشق جانباز را

تا کی ز چشم نیکوان بر جان و دل ناوک خورم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴