بهر شکار آمد برون کژ کرده ابرو ناز را
صانع خدایی کاین کمان داد آن شکارانداز را
او می رود جولان کنان وز بهر دیدن هر زمان
جانها همی آید برون، صد عاشق جانباز را
تا کی ز چشم نیکوان بر جان و دل ناوک خورم
ای کاش تیری آمدی این دیده های باز را
خلقی به بند کشتنم وین دیده در غمازیم
من بین که بهر خون خود دل می دهم غمّاز را
عاشق که می سوزد دلش از طعنه باکش کی بوَد
شمعی که آتش می خورد آتش شمارد گاز را
دل بانگ دزدیها کند کش بشنوی فریاد من
از ناله هم غیرت برم، دزدم به دل آواز را
تا پاک جان از حد گذشت، افتادگان را بر درت
بر نیم بسمل کشتگان، دستوریی ده باز را
سوی تو، ای طاووس جان، دل می پراند این گدا
ز انسان که سوی کبک و بط شاه جهان شهباز را
اعظم خلیفه قطب دین آن کو همای همّتش
بالاتر از هفتم فلک دارد محل پرواز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
[...]
نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را
ای لعبت ساقی! بیار، آن جام خم پرداز را
چون تلخ و شوری میچشم، باری بده تا در کشم
آن جام نوش انجام را، وان تلخ شور آغاز را
عودی به رغم عاشقان، بنواز یک ره عود را
[...]
مطرب به رقص آوردهای آن لعبت طناز را
گو زهره بشکن در فلک از رشک امشب ساز را
در بزم اگر تو شاهدی زاهد گذارد زاهدی
آری برقص از بیخودی صوفی شاهدباز را
بینند گر آهو بچین از تیر صیدش میکنند
[...]
هر چند پنهان میکنم در سینهٔ خود راز را
گوید که من تنگ آمدم برکش زدل آواز را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.